چکیده:
در این مقاله با مفروض قرار دادن این واقعیت که هر انقلابی در مرحله نفی و انکار به تخریب ساختار و بنیانهای نظام
سیاسی سابق و مبانی نظری حاکم بر آن نظام، و در مرحله تثبیت و سازندگی به خلق نهادها، بنیانها و مبانی نظری
جدید همت میگمارد و طی کردن این دو مرحله به منزله الزامات و ضروریات هر انقلاب بزرگی محسوب میشود، به
بررسی فرایند نفی «استراتژیها و نظریههای توسعه» نظام پهلوی در جریان انقلاب اسلامی پرداخته شده است. برای
بررسی این فرایند، فرضیه مطرح شده این است که تکامل انقلاب اسلامی در گرو «توسعه نظریهپردازی» و تولید علم در
حوزههای مختلف به خصوص در حوزه مباحث مربوط به «توسعه» میباشد و انقلاب اسلامی در حال حاضر در
مرحله گذار از نفی «نظریههای توسعه» به مرحله «توسعه نظریهپردازی» و تولید علم قرار دارد. بدین معنا که انقلاب
اسلامی همانطوری که در مقام نفی، «نظریههای توسعه» مورد استفاده توسط رژیم پهلوی را رد و انکار کرد، اینک
میبایست در مقام توسعه نظریهپردازی و تولید علم نیز این خلاء را پر نماید.
در این مقاله به بررسی فرایند نفی و رد نظریههای توسعه مدرنیستی به سبک غرب در
جریان انقلاب اسلامی پرداخته خواهد شد و الزامات و
راهکارهای بسترسازی برای «توسعه نظریهپردازی» در این زمینه به مجالی دیگر موکول
میشود.
خلاصه ماشینی:
"نتیجهگیری نفی «نظریههای توسعه» مورد استفاده در دوران رژیم پهلوی و اهتمام به امر «توسعه نظریهپردازی» در سایه جنبش نرمافزاری، دو مرحله تکاملی انقلاباسلامی ایران بشمار میرود که مرحله اول، در جریان پیروزی انقلاباسلامی به وقوع پیوست و مرحله بعدی، اولویت امروز آن بشمار میرود واقعیت این است که ایده توسعه و نوسازی و همچنین نظریات مربوط به آن، به عنوان یکی از محصولات گفتمان مدرنیته غربی در جریان انقلاباسلامی با چالش اساسی مواجه شده است.
همانطوری که فوکو در این زمینه مینویسد: «برخی هنوز میخواستند با محدود کردن قدرت شاه و با خنثی کردن سیاستهای وی نوسازی را نجات دهند؛ غافل از اینکه در ایران، این خود توسعه نوسازی است که سربار است» (31) به تعبیر دیگر نظریههای نوسازی و توسعه از نگاه زبانشناختی سوسور، دلیلی است که در بستر گفتمان غرب مطرح شده است و با توجه به اینکه هر «دال» زبانشناختی در بستر گفتمان و متن (32) متفاوت بر «مدلولهای» خاص خود، دلالت دارد، پروژه نوسازی و نظریههای مربوط به آن، به عنوان یک «دال» برخواسته از متن گفتمان مدرنیته غربی، نتوانست حالتی بومی در ایران قبل از انقلاب پیدا کند.
به عنوان مثال، فوکو در جایی که بحث از شکست پروژه لائیسته ـ به عنوان یکی از عناصر و مؤلفههای نوسازی و توسعه به سبک مدرنیته غربی در ایران ـ سخن به میان میآورد دلیل این شکست را در این واقعیت میداند که در بستر گفتمان جامعه ایران، این مذهب شیعه است که بنیاد اساسی آگاهی انسانها را میسازد، نه مدرنیته غربی به هر تقدیر، انقلاباسلامی موجودیت خود را در نفی و طرد نظریههای توسعه تکخطی به سبک غرب باز تعریف کرد و این جنبش زمانی خواهد توانست روند بلوغ و تکامل خود را با موفقیت طی کند، که در مرحله ایجاب ـ که همانا توسعه نظریهپردازی در سایه جنبش نرمافزاری است را نیز با موفقیت طی نماید."