چکیده:
شاید بیش از هر شاعر پارسی گویی، بر شعر، اندیشه و شخصیت خیام، پرده ابهام کشیده شده است. نسبت دادن رباعیات مختلف، این ابهام را چند برابر کرده و از سوی دیگر نیز همین ابهام، سبب این شمارگوناگون رباعیات وی شده است. خیام به سبب ارتباط تنگاتنگی که در دوران زندگی با دربار و حکومت داشت، از مسایل و مشکلاتی که جامعه را از ثبات و خیر همگانی محروم میکرد، به خوبی آگاه بود. جامعهای که خیام در آن میزیست، عرصه جدال متعصبانی شده بود که با تکیه بر عقاید خود، در پی دستیابی به اقتدار بودند. در حقیقت قواعد اخلاقی حاکم بر جامعه بر عقایدی استوار بود که ثمری جز خودکامگی نداشت. به همین روی، او از رباعی بسان مانیفست مکتبی اخلاقی بهره برد؛ مکتبی که اگر با مکتب های امروزی قیاس شود بیشترین شباهت را با اصول مکتب «اصالت فایده» دارد؛ در مکتب اخلاقی او، نیکی یا بدی امور، بستگی به پیامد آنها و اینکه چه میزان خوشی ایجاد میکنند دارد و به عقاید عمومی و تفاسیر متعدد آن وابسته نیست. خیام از اهمیت و منفعت آزادیهای فردی برای پیشرفت جامعه به خوبی آگاه بود؛ به همین روی، در رباعیات خود کوشید فضای جمود فکری را که بر جامعه حکمفرما بود، در هم شکند و روحیه تساهل و مدارا را تقویت کند.
خلاصه ماشینی:
نگارندگان ميکوشند به درکي روشن از انديشه هايي دست يابند که خيام به سبب فضاي بسته زمانه خويش ، توان بيان آشکار آن را نداشـت و بـه همين روي، با بهرهگيري از قالب رباعي کوشيد ذهنيت مردم را به سوي آن افکار سوق دهد؛ افکاري که در ميان انديشه هاي معاصر بيش از همه به اصول مکتب اصالت فايده جرمي بنتام و جان استوارت ميل شباهت دارد و با هدف گريز از اسـتبداد طـرح شـده بود؛ از اين رو و براي آشنايي بيشتر با مکتب اصالت فايـده، پـيش از ورود بـه مبحـث اصلي جستار لازم است به گونه اي مختصر به طرح ايـن مکتـب و بررسـي آن از نگـاه پديدآورندگانش بپردازيم .
گريز از خودکامگي اکثريت چنانکه پيشتر نيز اشاره کرديم ، مکتب اصالت فايده به عنوان يک مکتب اخلاقي در حقيقت تلاش براي رهايي از سنن و عقايدي به حساب ميآمد که بر جامعه حکم فرمـا بود امّا حاصلي جز استبدادزدگي و رنج مردم نداشت ؛ پديدآوران مکتب اصالت فايـده به ويژه جان استوارت ميل ، به اين حقيقت تلخ رسيده بودند که دموکراسي شرط کافي براي رهايي از استبداد و نيل به آزادي نيست ؛به عبارتي، گرچه قـدمت دموکراسـي بـه چهار قرن پيش از ميلاد و يونان باستان باز ميگـردد١٣ امّـا قـدمت آزادي بـدان انـدازه نيست چرا که در حکومت هاي دموکرات نيز امکان پديـد آمـدن گونـه اي سـتمگري و خودکامگي هست ؛ درست است که دموکراسي حکومت مردم بر مـردم اسـت امّـا گـاه اکثريتي حکومت را به دست ميگيرند که به خود اجازه ميدهنـد بـا تحميـل عقايـد و سنت هايي که برتر ميپندارند، محدوديت و رنج اقليت دگرانديش را موجـب گردنـد؛ چنان که در نخستين جامعه اي که گفته ميشود دموکراسي در آن به کمال خود رسـيده بود (آتن در چهار قرن پيش از ميلاد) مجلس مردمي با تکيه بر رأي اکثريت ، سقراط را به دليل انديشه و سـخنانش بـه اعـدام محکـوم کـرد (ر.