چکیده:
اعتقادات از جمله مهم ترین بخش های هر دین به شمار می آید؛ زیرا فقه و اخلاق پس از اثبات اعتقادات قابل پایه ریزی است. به همین جهت در میان متکلمان بحث های بسیار دقیق و عمیقی در تعیین نوع شناخت اعتقادات صورت گرفته است. یکی از این بحث ها، امکان یا عدم امکان تقلید در اعتقادات است. به راستی آیا در اعتقادات می توان تقلید کرد؟ در صورت امکان، محدوده آن کجاست؟ در پژوهش پیش رو به این مطلب مهم پرداخته شده و هدف از آن دستیابی به جمع بندی ای صحیح در باب امکان تقلید در اعتقادات، و تبیین حدود کاربست آن است. در مقاله حاضر از روش توصیفی تحلیلی بهره گرفته می شود. لذا نخست به نقل و توصیف دیدگاه های مطرح و ادله آنها، و سپس به نقد و بررسی آنها پرداخته خواهد شد. به نظر می رسد که در اعتقادات فرعی می توان تقلید را جایز دانست؛ هرچند که در آنها نیز وظیفه اولیه، استدلال و رجوع به نقل قطعی است.
As fiqh and morality cannot be established without proving the beliefs، beliefs are among the most important issues of every religion. There have been long and heated discussions among theologians about the means for recognizing the beliefs. One of these discussions is related to the possibility or impossibility of imitation of beliefs i.e. referring to a religious authority. The question that arises is can one refer to religious authority and act according to his verdicts? If possible، to what extend? The following paper seeks to come to correct conclusions as to whether or not imitation of beliefs is possible and demonstrate its limits. Using a descriptive-analytical approach، the paper first discusses and then criticizes the leading views and proofs given in this regard .It seems that imitation regarding secondary religious teachings is allowed، provided that one uses reasoning and refers to authentic traditions.
خلاصه ماشینی:
"اما پاسخ بنایی: به فرض پذیرفته شود که در زمان پیامبر( و صحابة ایشان استدلال کردن مرسوم نبوده است؛ ولی پرسش این است که آیا هر آنچه پیشتر سابقه نداشته و اکنون رخ داده، بدعت است و حرام؛ یا بدعت آن است که عملی که صحابه با توجه و التفات ترکش میکردند، اکنون انجام شود؟ به عبارت دیگر اگر صحابه در زمان خود به امری توجه داشته و از روی التفات از آن رویگردان شده باشند، در این صورت میتوان ارتکاب این عمل را پس از زمان آنها را بدعت نامید، ولی اگر صحابه به این امر اصلا التفات نداشتهاند و علت رویگردانی از عمل مزبور نیز به جهت بیتوجهی به آن بوده باشد، در این صورت چه دلیلی بر بدعت بودن آن هست؟ (صدر، ۱۴۲۰ق، ص 212)؛ پاسخ مبنایی: در منابع فراوان مانند قرآن و سنت نبوی و علوی میتوان شواهدی یافت که در بخش اعتقادات از استدلال استفاده شده است که در ادامه به برخی از آنها اشاره میکنیم: «أ فلم یسیروا فی الأرض فینظروا کیف کان عاقبة الذین من قبلهم» (یوسف: 109؛ روم: 9؛ فاطر: 44)؛ «أ فلا ینظرون إلی الإبل کیف خلقت وإلی السماء کیف رفعت وإلی الجبال کیف نصبت وإلی الأرض کیف سطحت» (غاشیه: 17-20)؛ «لو کان فیهما آلهة إلا الله لفسدتا فسبحان الله رب العرش عما یصفون» (انبیاء: 22)؛ «اعلم یا بنی أنه لو کان لربک شریک لأتتک رسله ولرأیت آثار ملکه وسلطانه ولعرفت صفته» (شریف الرضی، 1414 ق، ص 397؛ حرانی، 1404 ق، ص 72؛ علامه مجلسی، 1404 ق، ج 1، ص 263؛ همو، 1403 ق، ج 4، ص 317)."