چکیده:
در اهمیت خداشناسی همین نکته کافی است که در منابع اسلامی، معرفت خداوند بـه عنـوان نخسـتین گـام دینـداری، و سـرآغاز عبـادت خداوند شـمرده شده است . منابع فلسفی و کلامی مسلمین ، مباحثی بسیار دامنه دار و گسترده پیرامون معرفت عقلی خداوند، و چند و چون آن عرضه میکنند. در این منابع توانایی عقل برای اثبات ذات الهی و درک و فهم صفات او مفـروغ عنـه تلقــی شـده است . در قلمرو فرهنگ اسلامی دیدگاه هایی نیز وجود دارد که برای عقل چنین شانی قائل نیستنـد. یکی از این دیدگاه ها، اقـرار بـه اشتراک لفظی در معنیشناسی صفات خداوند است که بر اساس آن ، عقل ، به کلی از هرگونه معرفت به خداوند عـزل و خلـع مـی- شود. از سویی خود، نمیتواند هیچ درک یا توصیفی از خداوند داشـته باشـد، و از سـوی دیگـر حتـی نمـیتوانـد اسـماء و صـفات خداوند را که از منبع وحی به بشر رسیده است ، به هیچ طریقی درک یا تصور نماید. بر اساس این دیدگاه ، عقل ، نـه تنهـا در درک مفاهیم اسماء و صفات ، توفیق و دستاوردی ندارد؛ بلکه از اثبات وجود خداوند نیز ناتوان و بینصیب است . این دیدگاه افراطی کـه بدون سابقه تاریخی نیست ، از سوی برخی از اندیشمندان مکتب تفکیک ترویج میشود. این مقاله نخست ادله ششگانه این نظریه را تنظیم و تقریر کرده سپس به نقد آن ها میپردازد. و بر آنست که مدعای مذکور نه تنها قابل اثبات نیست ؛ بلکه تقلیـل و فروکاسـتن دین به تجربه های شخصی دینی و نفی امکان داوری و ارزیابی میان نظام های اعتقادی مختلف ، از لوازم گریزناپذیر این نظریه است .
خلاصه ماشینی:
"٤- و اما چهارمین و آخرین نظریه که در این مقالـه محـل گفتگوسـت ، بـر آنست که تمام طرق عقلی، خواه برای اثبات وجود خداوند، خواه بـرای درک معنـی و مفهـوم اسـماء و صـفات الهی مسدود است ؛ لذا عقل نه تنها با تأمل و تفکر در آفاق و انفس و اندیشه ، پیرامون وجود خداونـد دسـتاوردی ندارد؛ بلکه حتی با رجوع به منابع وحیانی و تفکر در توصیفاتی که خداوند از خود عرضه کرده است ، بـه هـیچ - گونه معرفتی ـ اعم از سلبی یا ایجابی ـ نایل نمی شود.
ایشان میگوید: حتی اگر ما با قائلان به امکان معرفت عقلی به خداوند مماشات کرده و بپذیریم کـه اسـماء و صفات خداوند معنیدار و معنیبخش باشند، و نیز بپذیریم که آن معنی فراچنـگ عقـل مـیافتـد، و بـدین طریـق ٥ علمی حصولی نسبت به حق تعالی تحصیل شود؛ اما پرسش آنست که معیـار صـدق ایـن شـناخت چیسـت ؟ اگـر پاسخ داده شود که معیار صدقش مطابقت با واقع است ، پس باید برای احراز صدق این نوع معرفت قـبلا واقـع را شناخته باشیم ؛ لذا باید از راه دیگری غیر از راه عقل به واقع دست یافته ، تا بتوانیم صدق معرفت عقلی را تصـدیق کنیم .
اکنون پرسش آنست که اگر چنین مباینتی وجود داشته باشد، چگونه میتوان بر نظریه ای غیر از نظریۀ اشتراک لفظی میان صفات خالق و مخلوق ، مهر تأیید زد؟ به گمان ما این اشکال نیز قابل پاسخگویی است ."