خلاصه ماشینی:
"حکیم ایرانی گفت:من از سخنگو متعجبم زیراسختی که بر زبان میراند، اگر به خود او برگردد،زیان خواهد دید و اگر برنگردد،نفعی به او نخواهد رسید.
کفاش از وی پرسید:آیا این همه وعظ و نصیحت که شمار در کتابهایتان مینویسید و برای مردان بیان میکنید،خودتان هم مطابق آن عمل میکنید؟واعظ گفت:خیر!مگر شما هم همه کفشهایی را که میدوزید و به مردم میفروشید،همه را خودتان هم میپوشید و با آنها راه میروید؟ زارع و مأمورین حکومت دو نفر از مأمورین حکومت،سواره بر مزرعه راندند و مقداری از آن مزرعه را پایمال نمودند.
صاحبخانه که از شدت عصبانیت به خود میپیچید،بالاخره طاقت نیاورده گفت: عسل خالی،دل را میسوزاند!مهمان که به اخلاق او کاملا وارد بود،گفت:درست است که دل را میسوزاند،ولی دل تو را نه دل مرا!
دزد یقهء صاحبخانه را گرفت و گفت:انصاف بده،در اینجا من دزدم یا تو؟ فیلسوف نانفروش فیلسوفی در کمند فقر گرفتار آمده بود."