چکیده:
مساله رابطه ذات و صفات الهی، یکی از مسائل پیچیده کلامی است که اظهارات متفاوت متکلمان در این رابطه، خود باعث به وجود آمدن فرقههای مختلف گردیده است. معتزله و امامیه دو فرقه بزرگ اسلامی هستند که درباره این رابطه سخن گفتهاند و بزرگان هر کدام تفسیرهای متفاوتی در این زمینه ارائه دادهاند. تحقیق حاضر سعی دارد نظرات مختلف در نسبت ذات و صفات را ارائه دهد و نادرستی انتساب نظریه نیابت را به معتزله نشان دهد و ثابت کند که نظریه اکثر معتزله عینیت است. در این مجال بیان شده که آنچه اختلاف بین معتزله و امامیه است، دلائل مطرح در این زمینه است و هر دو آنان در اصل نفی زیادت و عینیت صفات، اشتراک دارند.
خلاصه ماشینی:
"5. دیدگاه پنجم: نیابت ذات از صفات: این نظر را برای آن ارائه داده است که دچار دو محذور نشود: یکی اینکه اگر صفات را عین ذات خدا بدانیم تعدد در ذات اتفاق میافتد چون وصف غیر از موصوف است و دوم آنکه اگر ذات الهی را خالی از صفات کمالی چون علم قدرت بدانیم نقصی برای ذات الهی و همچنین اتقان افعال الهی نیز توجیه نمیشود؛ بنابراین برای فرار از این محذورین معتزله قائل به نظریه نیابت گردیده است به این معنا که صفات حقیقتی وراء ذات نداشته و آن چه به ذات مقارن با صفت نسبت داده میشود همان به ذات نائب مناب صفات نیز داده میشود.
2. اگر واجب تعالی به سبب معانی قدیم، مستحق صفات باشد، آن معانی چون قدیمند «مثل» خدا هستند و هر کدام از آنها لازم است متصف به این صفات باشد وقتی ذات قدیم عالم به علمی است که آن علم قدیم است، آن علم نیز باید عالم همان، ص182.
برخی دیگر از متکلمان امامی مانند علامه مجلسی فصل دهم از کتاب حق الیقین را به این عنوان اختصاص میدهد که «صفات کمالیه الهی عین ذات مقدس او است» اما در تفسیر آن نظریه نیابت را مطرح میکند و مینویسد: «به این معنی که او را صفت موجودی نیست که قائم بذات مقدس او باشد بلکه ذات او قائم مقام جمیع صفات است چنانچه در ما ذاتی هست و صفت قدرت موجودیست که عارض آن ذات شده است و در حقتعالی ذات مقدس او قائممقام جمیع صفات است و همچنین در سایر صفات کمالیه ذات مقام همه است و بغیر ذات مقدس بسیط مطلق چیزی نیست."