چکیده:
گاهی به هنگام پژوهش برای یافتن جای جنگها و سوی لشکرکشیها در میان داستانهای شاهنامهی فردوسی با پدیدهی «مانندگی نام گروهی از جایها» و همچنین داستانها و گزارشهای بومی یکسان روبرو می شویم که ما را ناگزیر از پیگیری روشهای نوین می کند.یکی از اینگونه داستانها، جنگ میان توس و فرود در کلات و پیرامون آن دژ میباشد که در جنوب و شمال خراسان و نیز در ترکستان شناسایی شده است.در جستار کنونی تلاش میگردد تا با بررسی سنجشی شرایط جغرافیایی به جای درست این داستان دست بیابیم
خلاصه ماشینی:
"اما طوس در گفتار «باز آمدن بهرام سوی طوس» میگوید: تـرا گفتــم او را بنــزد مــــن آر سخن را مکن هیچ ازو خواستــار گر او شهریارست من خـود کیــم بر آن دژ چه گویـد که مـن بر چهام (همان، 629، ب638ـ 639) وز آنپس چنین گفت با سـرکشـان که ای نامـــداران دشمنــکشــان یکی نـامــور خـواهم و نامجـوی کز ایدر نهـد سـوی آن ترک روی ســرش را بخنجر ببـــرد ز تـــن بپیـش مــن آرد بدیــن انجمــن (همان، 629، ب644 ـ 646) سپس فردوسی در گفتار «کشته شدن ریونیز بر دست فرود» این چنین پی میگیرد: بیـآمد دگر باره دامــــاد طـــوس همـی کرد گردون بـرو بر فسوس چ زراه چرم بـر سپـد کـــوه شــــد دلش بـر جفـــا بود و نسـتوه شد (همان، 630، ب660ـ 661) چو با تیغ نزدیک شـد ریــو شـیر بزه بـر کشیـدش کمــان آن دلیـر ز بالا خدنـگی بـرانــد از بـــرش که بر دوخت با ترگ رومی سـرش (همان، 631، ب676ـ 677) چو سـالار طوس از میـم بنــگرید شـد آن کوه از چشــم او ناپدیــد (همان، 631، ب679) بند 5: در گفتار «رزم گیو با فرود»، اسب گیو نیز به دست فرود زخمی میشود و گیو به زمین میافتد و آنگاه: بیــآورد کستــــهم درع نبـــــرد بپـوشید بیـــژن بـکردار گـرد به ســـوی سپــد کــوه بنهـاد روج چنـان چـون بود مـردم کینـه جـو (همان، 636، ب809 ـ810) سپس در گفتار «جنگ بیژن با فرود» میافزاید: دوان بیـژن آمد پـس پشــت اوی یکی تیــغ درنـده در مشــت اوی ببر گستـوان بر زد و کـرد چـــاک گـرانمـایه اسپ انـــدر آمد بخاک بدربنــد حصـن اندر آمد فـــرود دلیران در دژ ببـسـتنـد زود (همان، 637، ب830 ـ 832) و پس از آن فردوسی در گفتار «کشته شدن فرود» چنین آورده است: ازین گونه تا گشت خورشید راسـت سپاه فـــرود دلاور بـــــکاست (همان، 639، ب870) همیکند جان آن گـزیده فــــرود همـه تخت مویه همه حصـن دود (همان، 640، ب890) بند 6: پس از کشته شدن فـرود، در گفتار «کشتن جریره خود را»، جریره از داغ فرزند دست به خود کشی میزند و در آن هنگام لشکر ایران دربند دژ را میگشاید."