چکیده:
یکی از شخصیت هایی که حضور او در شاه نامه، وقایعی دردناک را می آفریند، گشتاسب است. چهره این شاه کیانی در شاه نامه، متفاوت از آن چیزی است که در متون دینی اعم از اوستا و پهلوی نقش شده است. او در شاه نامه پادشاهی کوته اندیش، آزورز، پیمان شکن و خودپرست است؛ در حالی که در اوستا و متون پهلوی از تقدس بسیار برخوردار است. شاید در ذهن خواننده شاه نامه این پرسش پیش آید: مگر نه این که فردوسی، بنابر تاکید بسیار خود در اثرش، به منابع مورد استفاده اش پای بند بوده، پس چگونه این چرخش شخصیتی در شاه نامه پدیدار شده است؟ این نوشتار بر آن است تا به علل و عوامل این دگرگونی پاسخ دهد. شاید بتوان چنین پنداشت که یکی از عوامل تغییر شخصیت گشتاسب، مبارزه فردوسی و دیگر ایران دوستان هم فکر او، با حکام عصر، اعم از ترک و تازی باشد. به دیگر سخن، تغییر شخصیت گشتاسب، حاصل اهداف سیاسی شاعر و راویانی بوده است که روایت هایی را برخلاف متون دینی زردشتی انتشار داده بودند، چه با گردش شخصیت گشتاسب که ساسانیان خود را بدو منسوب می کردند، حکومت ساسانی و شیوه حکم رانی آن ها مورد نقد قرار می گرفت؛ یعنی حکومتی که محمود غزنوی مدعی پیوند با آن بود؛ که البته در نوع شکل گیری و زمان سیطره شباهت هایی بسیار به شیوه حکم رانی ساسانیان دارد. بنابراین شاعر، چهره حقیقی سلطنت ترکان و تازیان را که طریق حکومت ساسانی را می پیمودند و به استبداد دینی و تمرکز قدرت روی آورده بودند، آشکار می کند. فردوسی و راویان هم فکر او با چرخش احوال گشتاسب، قصد مبارزه با همه کسانی را داشتند که هم چون او می اندیشیدند و می گفتند و عمل می کردند.
One of the characters whose presence in Shahnameh creates bitter and painful events is Ghoshtasb. The image of this Kiani king in Shahnameh is different from the images drawn in religious texts be it Avesta or Pahlavi. While in Shahnameh he is a shortsighted، voracious، vow breaker and selfish، in Avesta and Pahlavi texts، he is quite holy.
May be in the mind of the reader of Shahnameh this question arises: How such a reversal in character has appeared had Ferdousi been fidel to the sources he had used according to his own emphasis in Shahnameh?
It is the purpose of this article to explain the factors responsible for this change of character. It could be assumed that one factor is ferdousi’s and other patriots’ opposition towards the Turk or Arab rulers. Ghoshtasb’s change of character is the product of political aims of the poet and the narrators who have published narratives contrary to the Zoroastrian religious texts. Since with Ghoshtasb’s change of character، Sassanid who claimed to be related to Ghoshtasb were criticized that is a governorship which Mahmud Ghaznavi claimed to be related to and of course to a great extent his reign resembled that of Sassanid. Therefore in this way the poet reveals the true picture of Turks and Arabs kingdom which followed the same example of Sassanid and turned toward religious dictatorship and centralization of power. Ferdousi and his fellow thinkers changed the character of Ghoshtasb to fight with all those who thought، spoke and acted like him.
خلاصه ماشینی:
به دیگر سـخن ، تغییـر شخـصیت گـشتاسب ، حاصـل اهـداف سیاسی شاعر و راویانی بوده است که روایت هایی را برخلاف متون دینی زردشتی انتشار داده بودند، چه بـا گـردش شخـصیت گـشتاسب کـه ساسـانیان خـود را بـدو منـسوب می کردند، حکومت ساسانی و شیوۀ حکم رانی آن ها مـورد نقـد قـرار مـی گرفـت ؛ یعنـی حکومتی که محمود غزنوی مدعی پیوند با آن بود؛ که البته در نوع شکل گیـری و زمـان سیطره شباهت هایی بسیار به شیوۀ حکـم رانـی ساسـانیان دارد.
(همان ، ٦٧) گویی آن چه در شاه نامه دربارۀ گشتاسب مطرح شده ، همین ویژگی های ناپسند است ، که عامل مرگ فرزند او، اسفندیار می شـود و کـسانی را بـر آن مـی دارد کـه او را شـهریار دسیـسه و خودپرسـتی بداننـد.
در شاه نامه آشکارا به تکبر و خودپرستی گشتاسب اشاره شده است که همین امر سبب ناخشنودی لهراسب از او می شود: کــه گــشتاسب را ســر پــر از بــاد بــود وزان کـــار لهراســـب ناشـــاد بـــود (همان،٦/٥) آن گاه که گشتاسب از پدرش ، تقاضای کنار رفتن از سلطنت می کند تا خـود بـه جای او بنشیند، لهراسب در نصیحت وی ، بعـضی صـفات گـشتاسب را بـازگو مـی کنـد؛ صفاتی چون تند بودن ، بلندی جستن ، پای گاه خود را نشناختن و سخن ناسنجی : بـه گـشتاسب گفـت : ای پـسر گـوش دار کــه تنــدی نــه خــوب آیــد از نامــدار...