چکیده:
«انسانشناسی» واژهای است که، به رغم فراگیرشدن استفاده از آن در مجامع علمی، هنوز نگاه روشنی در خصوص نحوههای دخالت آن در علوم انسانی وجود ندارد. در این نوشتار، به منظور نشاندادن مناسبات بین مباحث فلسفی و علوم انسانی و نشاندادن چگونگی دگرگونی علوم انسانی با ایجاد تغییر در مبانی فلسفی آن، به سراغ بخشی از انسانشناسی محمدحسین طباطبایی رفتهایم که در صدد بیان مقولات عقل عملی یا همان نظریه اعتبارات است. اینکه مفهوم اعتباری، مفهومی است که در لحظه عمل یا فعل پدید میآید، موجب شده این دست مفاهیم به کلی با عقل نظری بیگانه انگاشته شود و روششناسی کشف آنها بر عهده روشهای کیفی قرار گیرد که عموما در انسانشناسی از آنها استفاده میشود. همین نکته مهم در نظریه اعتبارات موجب شده است تصویری که فلسفه اسلامی از علم «انسانشناسی شناختی» دارد، ساختار تازهای به خود بگیرد، به نحوی که محدوده موضوع علم انسانشناسی شناختی به شناخت گونههای مختلف اعتبارات محدود شود.
Regardless the wide spread use of the term Anthropology in scientific field، there is no clear conception of its various interferences in humane sciences. In this article، for showing the relations between philosophical discussions and human science and also for showing how humane sciences change by changing the philosophical foundations. We talk about the part of Allama Tabatabai's Anthropology which proposing the categories of practical reason or the theory of E`tebariat. E`tebari is a kind of concept which emerges by the action and this property makes these kind of concepts alien from theoretical reason. Consequently، the methodology of discovering them is the use of qualitative methods which use in the science of Anthropology. In Islamic philosophy this important point in the theory of E`tebariat can change the structure of the science of "cognitive Anthropology" in the way that the subject matter of cognitive Anthropology bounds by knowing the various kind of E`tebariat.
خلاصه ماشینی:
"لزوم مطالعه جوامع اولیه در شناخت اعتباریات تاکنون از مبانی فلسفی اعتبارات بحث کردیم ، اما طباطبایی در تبیین نظریه خود صرفا به مباحث فلسفی اکتفا نمی کند، بلکه قدم آن سوتر میگذارد و پای تحقیقات علمی را برای توسعه نظریه اعتباریات باز میکند؛ بدین نحو که گرچه از ریشه های اعتبارات ، نحوه تکثر و حقیقت وجودی اعتبار در فلسفه بحث میشود، اما از آنجا که این اعتبارات در لحظه عمل ساخته میشوند، نمیتوان در عقل نظری و با برهان فلسفی گونه های مختلف آن را به دست آورد، بلکه باید در محیط عمل انسان به دنبال این اعتبارات بود.
طباطبایی در نظریه اعتباریات بین مقولات عقل عملی و مقولات عشر (که برای شناخت موجودات است ) تفاوت قائل میشود و همین تفاوت ، مسیر درست این انسان شناسی را با تفاوت نهادن میان کشف مقولات عقل عملی و مفاهیم عقل نظری و مقولات عشر ترسیم میکند.
طباطبایی درباره روش مشاء برای شمارش مقولات ، تصریح به استقراییبودن آن میکند و مینویسد: بیشتر مشائیان معتقدند مقولات ده تا هستند، که عبارت اند از: جوهر، کم ، کیف ، وضع ، أین ، متی، جده ، اضافه ، أن یفعل و أن ینفعل ؛ و دلیل آنها بر آنچه ذکر کرده اند استقرا است ؛ و برهانی مبنی بر اینکه بالاتر از اینها مقوله ای نیست اقامه نکرده اند؛ مقوله ای که أعم از همه یا أعم از بعض آنها باشد١ (همو، ١٤١٦، ص ٨٨)."