چکیده:
یکی از موضوعات دلپذیر و موثری که از آغاز شعر دری تا امروز توجه ادب شناسان و شعردوستان را جلب کرده مرثیه سرایی است که از قدیمی ترین دوران در دیوان شاعران موجود بوده است و دراین میان، تفاوت فقط در نوع ابراز آن و شدت و ضعف بیان تاثرات قلبی است. خاقانی شروانی یکی از شاعرانی است که در این زمینه طبع آزمایی کرده و مهارت و استادی خود را به ثبوت رسانده است. دیوان خاقانی، که همچون دیگر انسان ها همواره در گذر حوادث و رویدادهای تلخ و شیرین بود، پر است از سوگ سروده هایی در ماتم عزیزان و خویشاوندان. مراثی خاقانی نمایانگر اوج عاطفه و قله احساس این شاعر نازکدل است و از پراحساس ترین و شاعرانه ترین آثار اوست. مرثیه های این شاعر داغ دیده و آزرده شروان، از سوز دل و آتش درون او حکایت می کند؛ سوزوگدازی که هرگونه حجابی را به آتش می کشد و با زبانی ساده و بی تکلف، غوغا و آشوب دلش را برملا می کند و شرط اساسی مرثیه، که همانا لطافت و رقت و دردانگیزی و شورآفرینی و قوت تاثیر و دلنشینی است، در مراثی این شاعر در سر حد کمال احساس می شود. در این مقاله به بررسی مرثیه در دیوان خاقانی پرداخته شده است.
One of the oldest and most pleasant and efficient kinds of poetry، which have attracted the attention of scholars and lovers of poetry since the beginning of the Persian poetry until now، is elegy. Khaghani Shervani is one of the poets who wrote after this genre and composed many memorable and beautiful elegies. The poet، who like many other people experienced happy and sad events and occasions، wrote many elegies in which he commemorates and remembers many of his dear ones. These poems are marked by their emotional language and poetic expression of feelings، which is simple and unaffected but at the same time expresses his emotion and passion in the best possible way. In this article elegy is discussed in the collected poems of Khaghani.
خلاصه ماشینی:
"مرثیة خاقانی در مرگ اهل بیت خویش از این نوع است که در بحر رمل مسدس محذوف (فاعلاتن فاعلاتن فاعلن ) سروده شده است : بس وفاپرورد یاری داشتم بس به راحت روزگاری داشتم چشم بد دریافت کارم تیره کرد گرنه روشن روی کاری داشتم من نبودم بیدل و یار این چنین هم دلی ، هم یار غاری داشتم (خاقانی ، ١٣٨٥: ٣٠٧) همچنین مرثیة اهل بیت خویش را با اندکی تحرک نسبت به وزن ابیات قبل با همان کوتاهی در بحر هزج مسدس اخرب مقبوض مقصور (مفعول مفاعلن مفاعیلن ) می آورد که همین اندک تحرک ، اضطراب و بی قراری شاعر را هنگام سوگ نشان می دهد: بی باغ رخت جهان مبینام بی داغ غمت روان مبینام بی وصل تو کاصل شادمانی است تن را دل شادمان مبینام بی لطف تو، کآب زندگانی است از آتش غم ، امان مبینام (همان : ٣٠٦) خاقانی مراثی خود را در اوزان مثمن و بلندتر با تحرکات بیشتر نیز می آورد؛ ازاین رو، هرگز نمی توان گفت خاقانی در بیان احساسات و عواطف خویش صرفا از اوزان کوتاه و نرم و لطیف استفاده کرده است ؛ مثلا مرثیة فرزندش رشیدالدین در بحر رمل مثمن مخبون مقصور (فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلان ): حاصل عمر چه دارید؟ خبر باز دهید مایه جانی است ؛ از او وام نظر باز دهید هر براتی که امل راست ز معلوم مراد، چون نرانند به دیوان قدر باز دهید ز آتش دل چو رسد دود سوی روزن چشم از سوی رخنة دل ، جان به شرر باز دهید (همان : ١٦٢) دلنواز من بیمار، شمایید همه بهر بیمارنوازی به من آیید همه من چو مویی و ز من تا به اجل ، یک سر موی به سر موی ز من ، دور چرایید همه (همان : ٤٠٦) یا مرثیة شیخ الاسلام ابومنصور عمدة الدین حفده که در بحر مضارع مثمن اخرب مکفوف مقصور (مفعول فاعلات مفاعیل فاعلان ) آمده است : آن پیر ما که صبح لقایی است خضرنام هر صبح ، بوی چشمة خضر آیدش ز کام (همان : ٣٠٠) یا مرثیة امام محمدبن یحیی در همین بحر که می گوید: آن مصر مملکت که تو دیدی ، خراب شد و آن نیل مکرمت که شنیدی ، سراب شد (همان : ١٥٥) ناورد محنت است در این تنگنای خاک محنت برای مردم و مردم برای خاک (همان : ٢٣٧) و در رثای امام شهاب الدین شروانی در بحر خفیف مسدس مخبون اصلم مسبغ (فاعلاتن مفاعلن فعلان ) می گوید: سر چه سنجد که هوش می بشود تن چه ارزد که توش می بشود (همان : ١٦٨) بنابراین ، رثا و احساسات رقیق خاقانی درقالب مرثیه در اوزانی همچون فاعلاتن مفاعلن فعلان ، مفعول مفاعلن فعولن و همچنین بحرهای رمل مثمن و هزج و متقارب دیده می شود."