چکیده:
درحالی که در بررسی نسبت اسلام و سیاست ، گروهی از محققان ، اسلام را ذاتا سیاسی می دانند گروهی دیگر خوانش سیاسی از اسلام را امری جدید و متاثر از برخورد جهان اسلام با غرب و مدرنیته می دانند. هر یک از دو گروه نیز در اثبات مدعای خود به دلایل و مستندات بسیاری متوسل شده و تا به امروز هیچ یک از طرفین قادر به اقناع طرف دیگر نشده است ، اما براساس منطق فازی که نشان می دهد هر گزاره همزمان می تواند هم صادق و هم کاذب باشد، می توان گفت اسلام همواره در برخورد با سیاست و قدرت با توجه به موقعیت خود موضع گرفته و در واقع با نسبت های خاصی سیاسی بوده و از سوی دیگر، گرچه اسلام سیاسی در مفهوم جدید خود در تاریخ بی سابقه بوده ، اما یک سره با اسلام بدون نسبت نیست . نکته مهم تر آن که می توان با استفاده از مجموعه فازی به خوبی دید که علما و مراجع در طول دوره غیبت همواره به نسبتی سیاسی بوده اند و سیاست گریزی با عنوان تقیه و یا تعطیل اجرای حدود در دوره غیبت بنا به نظر فقهی برخی از علما و یا درخواست تشکیل حکومت اسلامی با زمامداری فقها و تسلطشان بر همه ارکان قدرت «صفر» و «یک » مجموعه فازی ما را تشکیل می دهند که کم ترین عضویت را در مجموعه فازی ما دارند و بیش تر علما و مراجع و اندیشه های شیعی بین این صفر و یک قرار دارند.
خلاصه ماشینی:
"هر یک از دو گروه نیز در اثبات مدعای خود به دلایل و مستندات بسیاری متوسل شده و تا به امروز هیچ یک از طرفین قادر به اقناع طرف دیگر نشده است ، اما براساس منطق فازی که نشان می دهد هر گزاره همزمان می تواند هم صادق و هم کاذب باشد، می توان گفت اسلام همواره در برخورد با سیاست و قدرت با توجه به موقعیت خود موضع گرفته و در واقع با نسبت های خاصی سیاسی بوده و از سوی دیگر، گرچه اسلام سیاسی در مفهوم جدید خود در تاریخ بی سابقه بوده ، اما یک سره با اسلام بدون نسبت نیست .
هم چنین می توان تئوری نیابت امام غایب از سوی فقها تا تئوری ولایت فقیه را نیز به خوبی در چارچوب همین مجموعه فازی درک کرد و گفت فقها در عصر غیبت با توجه به شرایط سیاسی ـ اجتماعی حاکم بر عصر خویش نسبت به قدرت و حکومت به اشکال خاصی توجه داشته اند و پادشاهان و سلاطین همواره مکلف به اجرای شریعت و حمایت از اسلام بوده اند و در صورت بی توجهی پادشاهان و سلاطین به احکام شریعت و نظریات علما، موجب موضع گیری و واکنش علما و فقها نسبت به آنان می شده است ."