خلاصه ماشینی:
"سخن نخست ترانهء بیداری را کیست که در کام پرنده میکارد؟ شریانهای مومیایی گیاه را به جنبش،چه کسی فرمانی دوباره میدهد؟ قوانین برخاستن و ماندن در کارگاه هستی چگونه در گوش تمام بذرهای جهان به تساوی خوانده میشود تا در کشاکش با یکدیگر، به یگانگی رسند؟ باران میبارد،از تسیز دارههای درشت و پرشتاب با ستیزی سنگ و صافی آب و صیقل شاخه،پرندگان بلورین میجهند و مه،دره و بید بن ساقههای نارون را در خود غرق میکند و در سمفونی عظیم درخت و آب و ابر و مه،سنگ و خاک،لاله و یاس و اطلسی،آفتاب رهبر است و باد تکنوازی میکند؛میخواند ترانهای هزاران هزار ساله به آهنگی نو که هر سال برای ساکنان دره نامکرر است.
سخن از صلح است،سخن از هماهنگی،همراهی و قرار مشترک است و عید،زمان بازگشت به قرار و روز مفاصا برای دورهای دیگر؛ و عید ما،قرار ما و شروع ما،به ضرب فرهیختگی،نژادگی و نزدیکی سرشت آباییمان،به درستی با روز یگانگی،تصفیه و شروع زندگی طبیعت همروز است؛و این یعنی عینیت فراهم برای شروع."