چکیده:
می توان گفت که سهراب و رستم ماثیو آرنولد، در کلیّات متأثر از شاهنامه و در نحوۀ بیان، توصیفات، تشبیهات، سنن ادبی و حماسی، کاملاً تحت تأثیر ایلیاد است. آرنولد بسیاری از قسمتهای اساسی داستان را از قبیل گم شدن رخش، عاشقشدن تهمینه، اسارت هجیر، درگیری رستم با کاوس، خواستن نوشدارو و... را حذف و بعضی از موارد را مانند نحوۀ کشته شدن سهراب، آگاهی رستم از جنسیت فرزند و... تغییر داده است و اگرچه در اکثر مواقع به پیرنگ و کلیّت داستان لطمه زده، در مواردی نیز کاستی های «رستم و سهراب» فردوسی را برطرف کرده است، با توجه به اینکه در دو داستان، بنا بر وجود حداکثر شباهت هاست، در این مقاله فقط به بعضی از اختلافات اشاره شده و بیشتر از هرچیز، به تأثرات ماثیو آرنولد از ایلیاد خواهیم پرداخت که از دید منتقدان پنهان مانده است.
خلاصه ماشینی:
"(آرنولد،١٣٥٤: ســیوپنج ) آرنولد، صــحنه های بدیعی را با این شــگرد آفریده است که فقط به چند مورد اشاره میشود: «آنگاه سـهراب با انگشـتانی ناتوان و شـتاب زده //کمربند بگشـود و تا نزدیک بازویش را برهنه کرد و نشـانی را که با شــنگرف کم رنگ کوفته بودند، بنمود// مانند آن کارگر چیره دسـت که در شـــهر پکن گلدان چینی را شـــنگرف میکوبد//گلدانی را که میخواهند به خاقان هدیه دهند// از سپیده دم به نگارگری آغاز میکند// و سراسر روز سرگرم آن است و چون شب فرامیرسد، چراغ // پیشانی اندیشمند و دست های لاغرش را روشن میکند// نشانۀ مهر رستم نیز که بدان نرمی و زیبایی کوفته بودند// بر بازوی ســهراب نمایان شــد.
» (همان : ٢٢) در « سهراب و رستم » نیز چنین آمده است : «سهراب به پیش شتافت و زانوان او را در آغوش // و دست هایش را در میان دســتان خود گرفت و گفت :// «وه تو را به جان خود و پدرت ســوگند میدهم !// آیا تو رستم نیستی؟» (آرنولد،١٣٥٤: ١٨) ٢-١-٤-آداب سخن گفتن پهلوانان : در یونان باستان ، کسانی که در برابر دیگران سخن میگفتند، نیزه ای یا چوب دسـتیای مزین به میخ های زرین در دسـت میگرفتند.
همچنین ، رســتم بعید میداند که چنین پهلوانی، تورانی باشــد و نشــانه های ســام را نیز در او میبیند و او را کودک نارســیده میداند؛ پس چرا نباید حداقل گمان برد که شاید این شخص ، همان پسرش باشد و چرا نباید از سهراب ، اصل و نسبش را بپرسد؟ اگر نگوییم که گره داستان در این مورد ایراد دارد، یقینا میتوان گفت که ضعیف اســـت ، مگر اینکه تمام این ابیات را الحاقی بدانیم اما در متن آرنولد، این ضـــعف تا حدی برطرف شده است ."