چکیده:
سوانح العشّاق و لمعات ، بر اساس دو رویکرد متفاوت عرفانی نوشته شـده انـد. تفـاوت هـای نسـبی مبانی فکری مولفان ، تاثیر بسزایی در درک آنها از مفاهیم و اصطلاحات عرفانی دارد. مفهوم معرفـت و انواع و مراتب آن با جهان بینی عرفانی و مشرب فکری نویسـندگان ، ارتبـاط نزدیکـی دارد؛ بـه همـین سبب در این مقاله با تاکید بر این دو اثر عرفانی، ارکان معرفت و مباحث مرتبط با آن بررسی میشـود. با تامّل در ارکان معرفت در سنت اول عرفـانی (انسـان ، خـدا) و سـنت دوم (انسـان ، خـدا، هسـتی)، میتوان دریافت که مفهوم معرفت در این دو اثر مانند برخی دیگر از اصطلاحات عرفانی، شـباهت هـا و اختلاف هایی دارد. انسان و معرفت او ـ که نقطه مشترک در دو سنت عرفـانی اسـت ـ رسـیدن بـه مراتب دیگر معرفت را آسان میکند. در سنت دوم عرفانی معرفت هستی با تمرکز بر اندیشـه وحـدت وجود و با استمداد از نیروی کشف و شهود، معرفت خداوند را ممکن می کند. بـه سـبب مطلـق بـودن خداوند، امتناع صمدیت و تحقّق ربوبیت ، همچنین محدودیت و تقیید ممکنات ، معرفت ذات احـدیت ممکن نیست ؛ بنابراین با اسماء و صفات میتوان به شناخت حق و وحدانیت او دست یافت .
خلاصه ماشینی:
"بسیاری از عرفا در سنت دوم عرفانی، به این بخش از حدیث نبوی، استناد کـرده انـد؛ آنـان معتقدند که درک یا معرفت با خدا آغاز میشود و در قالب نوامیس الهـی ادامـه مـییابـد؛ زیـرا بـر اساس نظریۀ وحدت وجود، حقیقت اشیاء جز وجه محبوب ازلی نیست : «هر شیء از روی صورت هالک است و از روی معنی باقی، چه از وجه معنی آن وجه ظهور حق است که : و یبقی وجه ربک ، ای دوست چون دانستی که معنی و حقیقت اشیاء وجه اوست ، أرنا الأشیاء کمـا هـی، مـیگـوی تـا عیان بینی که : ففــــی کــــل شــــی ء لــــه آیــــۀ تــــدل علــــی انــــه واحــــــد» (عراقی، ١٣٨٤: ١١٦) عراقی با رویکرد هستیشناسانه در لمعات ، سالک را به راهی دعوت میکند که بـا تزکیـۀ روح و استمداد از نیروی عشق ، بتواند دیوار حائل میان خود و مغیبات را بردارد و بـه تجربـه هـایی دسـت یابد که جهان نامرئی را با نیروی درونی ببیند؛ چنان که گویی نصب العین اوست ."