چکیده:
واژه «روح» از واژههای پر رمز و راز و اسرارآمیز در حوزههای دین و روانشناسی است. مولانا روح را امری از طرف خدا میداند که برای دیگران امری ناشناخته است. باید وجهه مادی نفسانی را رها کرد و آنچه میماند روح است که خداوند به انسان عنایت کرده است. نویسنده معتقد است که از روح تعاریف و برداشتهای مختلفی ارائه شده و مفسران در قرآن به شرح ابعاد گوناگون آن اشارات مهم و کاربردی پرداختهاند. هر جا از حیات و آثار آن نشانی هست، نشانگر وجود مرتبهای از روح است. واژه روح 37 بار در قرآن کریم آمده است.
خلاصه ماشینی:
پس بعد از خدا کیست که او را هدایت کند، پس آیا پند نمیگیرید» بی حس و بی گوش و بی فکرت شوید تا خطاب ارجعی را بشنوید (1/571) گفت ادخل فی عبادی تلتقی جنه من رؤیتی یا متقی (1/2660) ﴿ارجعی إلی ربک راضیة مرضیة﴾ (فجر/ 28) «به سوی پروردگارت بازگرد که تو از او راضی و او از تو راضی است روح قالب را کنون همره شدست مدتی سگ حارس درگه شدست (1/3026) ﴿و تحسبهم أیقاظا و هم رقود و نقلبهم ذات الیمین و ذات الشمال و کلبهم باسط ذراعیه بالوصید لو اطلعت علیهم لولیت منهم فرارا و لملئت منهم رعبا﴾ (کهف/ 18) «و (اگر به آنان نگاه میکردی) آنان را بیدار میپنداشتی(زیرا چشمانشان باز بود) در حالی که آنان خواب بودند و ما آنان را به پهلوی راست و چپ میگرداندیم(تا بدنشان سالم بماند) و سگشان دستهای خود را بر آستانه غار نهاده بود(و نگهبانی میداد) اگر نگاهشان میکردی، پشت کرده و از آنان میگریختی و سر تا پا پر از ترس از آنان میشد» تعرج الروح الیه والملک من عروج الروح یهتز الفلک (1/3446) ﴿ تعرج الملائکة و الروح إلیه فی یوم کان مقداره خمسین ألف سنة﴾(معارج/4) «فرشتگان و روح در روزی که مقدار آن پنجاه هزار سال است، به سوی او بالا میروند» هیچ وازر وزر غیری برنداشت هیچ کس ندرود تا چیزی نکاشت (2/733) ﴿ألا تزر وازرة وزر أخری(38) و أن لیس للإنسان إلا ما سعی(39) و أن سعیه سوف یری﴾ (نجم/40) «(در کتب آسمانی آمده است) هیچ کس بار دیگری را به عهده نخواهد گرفت و اینکه برای انسان جز آنچه تلاش کرده (بهره دیگری) نیست.
ما بر خویشتن ستم کردیم و اگر ما را نبخشایی و رحم نکنی، قطعا از زیانکاران خواهیم بود» عشق ربانیست خورشید کمال امر نور اوست خلقان چون ظلال (6/983) نتیجه بحث اگر بخواهیم به واژههایی نظیر روح، نفس، فطرت، عقل، قلب در قرآن کریم و نقش هر یک در کشور وجود انسان اشاره کنیم مثنوی هفتاد من کاغذ شود، بنابراین اجمالا عرض میکنیم که حقیقت انسان همان روح و قلب و نفس اوست و این تعبیرات مختلف مثل روح و قلب و نفس همگی به حقیقت و معنای واحدی اشاره دارند و آن بعد مجرد انسان و حقیقت خود است.