چکیده:
هدف پژوهش حاضر، با تکیه بر فرض تکلیف دولت در مشارکتپذیری شهروندان، تحلیل نقش دولت در تقویت فرهنگ مشارکت عمومی است. به باور نگارندگان، خواست و ارادة واقعی دولت در مسیر جلب مشارکت مردم نقشی تعیینکننده و انکارناپذیر دارد. از این رو، مقاومت و بیتمایلی دولتها نسبت به حضور و مشارکت مردم در اعمال قدرت، آسیبی جدی به حوزة عمومی وارد خواهد کرد. به باور این پژوهش، مشارکت مردم از عوامل اساسی دموکراتیک قلمدادشدن نظام سیاسی است که جز از طریق توسعه و تقویت فرهنگ مشارکت محقق نمیشود. از این رو، دغدغة پژوهش حاضر، ایجاد بسترهای فرهنگی و تأکید بر گامهایی ضروری از جمله آموزش شهروندان، جامعهپذیرسازی، جهتبخشی به مشارکت، ظرفیتسازی، ساماندهی گروههای مؤثر در قدرت، آزادسازی رسانهها و انحصارزدایی است که دولت باید بدان ملتزم باشد.
خلاصه ماشینی:
پژوهش پیش رو از میان تنوع و گسترة میدان مطالعاتی پیرامون نقش های دولت ، درصدد است تکلیف بنیادین دولت در به رسمیت شناختن حق مشارکت شهروندان در مدیریت سیاسی جامعه را از رهگذر توجه به مقولۀ فرهنگ مشارکت و نقش دولت در توسعۀ آن واکاود و به مصادیقی از نقش دولت در این زمینه اشاره کند.
نقش های دولت در توسعۀ فرهنگ مشارکتی به طور کلی فرهنگ سازی، یکی از عوامل مؤثر بر میزان مشارکت شهروندان در امور سیاسی و اجتماعی محسوب میشود.
از این رو، عمده ترین کارکردها یا مزایای حزب سیاسی در ارتباط با مشارکت پذیری مردم را میتوان به شرح زیر برشمرد: آموزش شهروندان به منظور افزایش مشارکت آموزش سیاسی همراه با پرورش فکر سیاسی و آماده کردن شهروندان برای نقش آفرینی مدنی، به مثابۀ رویکردی فرایندمحور مورد توجه واقع میشود و از جمله راه های تحقق فرهنگ سیاسی مطلوب است .
p ,١٩٩٦ ,Stephan &Linz ).
برای نمونه اکثر نظام های سیاسی دموکراتیک ، مرز موفقیت خود را از یک سو در اجرای برنامه ها و راه بردهای اصلی جامعه و بهره گیری از نظر شهروندان در تصمیم گیریها و از دیگر سو، ریشۀ بسیاری از معضلات عمومی درون نهادهای دولتی را ناشی از احساس نبود مشارکت آن ها در تصمیم گیریهای سازمانی دانسته اند.
نتیجه با تأکید بر یافته های پژوهش ، میتوان گفت شکل گیری و پایداری فرهنگ مشارکت در جامعه ، نمودی از تحقق آرمان برابری شهروندان و دولت در حوزة عمومی تلقی میشود و به مثابۀ ارزشی مطلوب در مناسبات بین المللی درآمده است .