چکیده:
مدیریت امروز جامعه ما در همه بخشها باید در جستوجوی تدابیر و راه حلهایی باشد که تحقق هدفها را به بهترین وجه ممکن سازد.
«تصمیمگیری مشارکتی» یکی از طرقی است که این مهم را عملی میسازد و به کمک این شیوه کار، میتوان با بهرهجویی از نظرات
کارکنان، بازدهی را فزونی بخشید، به رضایت آنها افزود و سازمانی اثربخش و کارامدبه وجود آورد.
سؤالی که در این میان قابل طرح است اینکه آیا هر قدر سنوات خدمت کارکنان بیشتر باشد، مشارکت دادن آنان در تصمیمگیریهای
سازمانی، رضایت شغلی بیشتری برای کارکنان فراهم میکند؟ و آیا هر قدر میزان تحصیلات کارکنان بیشتر باشد، مشارکت دادن آنان در
تصمیمگیریهای سازمانی، رضایت شغلی بیشتری برای آنان فراهم میآورد؟
منظور از «مشارکت کارکنان» کلیه اقداماتی است که میزان نفوذ و مسؤولیت کارکنان را در فرایند تصمیمگیری، از طریق نمایندگی
مناسب در سطوح گوناگون سازمان افزایش میدهد.
منظور از «رضایت شغلی» تمایلات عاطفی افراد نسبت به نقشهای شغلی خود است. تحقیقات نشان میدهد که بین مشارکت
کارکنان دارای سنوات خدمت بالا و تحصیلات بالا و رضایت شغلی بیشتر ارتباط مستقیمی وجود ندارد.
به عنوان نتیجه غایی این مقاله، باید گفت که وظیفه مدیران به عنوان عامل تغییر، ایجاب میکند که علاوه بر ایفای وظایف روزمره
اداری و سازمانی، در جهت رشد و تعالی تمام کارکنان خود و تعلیم و تربیت آنها از طریق ایجاد محیطهای خلاق و سازنده، کارکنان را در حد
معقول و مطلوب در تصمیمـ گیریهای اداری و تولیدی شرکت دهند و از این راه، آنها را وادار به تفکر و نوآوری نمایند که این کار، گام مؤثری
در تحول نظام اداری نیز میتواند به شمار آید و رضایت شغلی کارکنان را نیز افزایش میدهد.
خلاصه ماشینی:
"نکته قابل توجه این که آیا مدیریت بایستی برای افزایش رضایت شغلی کارکنان، که به شیوه مشارکتی متوسل می شود، تمامی کارکنان را در مشارکت دخالت دهد، یا افرادی را که دارای تحصیلات بالا و سنوات خدمت بالایی هستند، مشارکت دهد؟ به عبارت دیگر، آیا هر قدر سنوات خدمت کارکنان بیش تر باشد، مشارکت دادن آنان در تصمیم گیری های سازمانی، رضایت شغلی بیش تری برای آنان فراهم می آورد؟ مشارکت و تصمیم گیری گروهی منظور از مشارکت کارکنان، کلیه اقداماتی است که میزان نفوذ مسؤولیت کارکنان را در فرایند تصمیم گیری، از طریق نمایندگی مناسب در سطوح گوناگون سازمان افزایش می دهد و هدف از آن نیز این است که از طریق دخالت دادن کارکنان در فرایند تصمیم گیری، از میزان برخوردها و تعارضات موجود بین مدیران و کارکنان کاسته شود و طرفین با داشتن حق و فرصت مساوی برای تبادل نظر و تصمیم گیری درباره مسائل سازمانی، خود را متعلق به گروه واحدی بدانند که در جهتتحقق هدف های مشترک فعالیت می کنند.
چشم اندار نقش مدیریت مشارکتی در ارتباط با رضایت شغلی کارکنان به عنوان نتیجه غایی، باید گفت که وظیفه مدیران به عنوان عامل تغییر، ایجاب می کند که علاوه بر ایفای وظایف روزمره اداری و سازمانی و توجه داشتن به کارامد کردن هر بیش تر مجموعه ای که مسؤولیت آن را به عهده دارند، در جهت رشد و تعالی تمامی کارکنان خود (اعم از بی سواد، کم سواد، دارای تحصیلات عالی، با سابقه کم خدمتی، با سابقه بالای خدمتی) و تعلیم و تربیت آن ها از طریق ایجاد محیط های خلاق و سازنده، کارکنان را در حد معقول و مطلوب در تصمیم گیری های اداری و تولیدی شرکت دهند و از این راه، آن ها را وادار به تفکر و نوآوری نمایند که این اقدام، گام موثری در تحول نظام اداری نیز می تواند به شمار آید و رضایت شغلی کارکنان را نیز افزایش دهد."