چکیده:
پلورالیسم دینی (Religious Pluralism) از جمله مباحث مرتبط با فلسفه ی دین است که به سبب توجه به مساله ی نجات و زندگی مسالمت آمیز میان پیروان ادیان، مورد توجه صاحب نظران زیادی قرار گرفته و دارای رویکردها و تقریرهای متفاوتی است.
توجه عمیق مولانا به «وحدت وجود»-به عنوان یکی از ارکان اصلی اعتقادات وی- و القای روحیه ی تسامح و تساهل به مخاطبان خود، باعث شده تا عده ای وی را «کثرت گرا» بنامند؛ اما اینکه وی، واقعا واجد چنین نامگذاری بوده یا نه و اگر بوده، پلورالیسم دینی از دیدگاه او چه کیفیتی دارد و چه مواردی را شامل می شود، از جمله سوالاتی است که در مورد مولانا مطرح است. مقاله ی حاضر در جستجوی پاسخ این سوالات، بر اساس مثنوی است.
بنابراین، در این مقاله، ضمن تعریف پلورالیسم دینی و بیان رویکردهای آن، آرای کثرت گرایان در باب حقانیت ادیان مطرح شده و بازتاب این آرا در اندیشه های مولوی آمده است.
بازخوانی اندیشه های مولوی بیانگر این نکته است که ردپای نظریه ی پلورالیسم دینی، کم و بیش در اندیشه های او دیده می شود؛ اما پلورالیسم را به معنای امروزی آن نمی پذیرد و در نهایت یک دین را حق می داند.
هدف از این جستار آن است که مخاطبان مثنوی با پیروی از شیوه ی مولوی در مسائل معرفتی و دینی، در جهت تقریب بین ادیان و تفاهم میان صاحبان آن ها گام برداشته و همچنین برای رفع اختلافات و دشمنی های دینی و عقیدتی نوعی آمادگی ذهنی ایجاد شود.
خلاصه ماشینی:
"اعتقاد کثرت گرایان نیز به وجود جهان دیگر، ناشی از این مسأله است ؛ زیرا با پذیرش امری که وعده داده شده ولی رخ نداده است می توان چنین نتیجه گرفت که آن ها نیز به ارتباط بین ایمان و معاد اعتقاد دارند: پس قیــامــت روز عرض اکبرســــت عرض ، او خواهد که که با کر و فر است هرکه چون هندوی بد ســـودایی اســـت روز عرضـــش نوبت رســـوایی اســـت چـون نــدارد روی هـمـچـون آفـتــاب او نخواهــد جز شـــبی همچون نقــاب برگ یــک گــل چون نــدارد خــار او شــــد بــهــاران دشــــمــن اســــرار او وآنکه سر تا پا گل است و سوسن است پس بهار، او را دو چشــم روشــن اســت خــار بی معنی ، خزان خواهــد خزان تــا زنــد پهلوی خود، بــا گلســـتــان تــا بپوشـــیــد حســـن آن و ننــگ این تــانــبــیــنــی رنــگ آن و رنــگ ایــن 1 / 2917 – 2923 همانطور که گفته شد، مولانا در زمینه ی انواع معاد، به دو نوع معاد جسمانی و روحانی اشاره می کند و به هر دوی آن اعتقاد دارد: بــاز آیــد جــان هــریــک در بــدن همچو وقت صـــبح ، هوش آید به تن جان ، تن خود را شـــناســـد وقت روز در خراب خود درآیــد چون کنوز جســـم خود بشـــناســـد و در وی رود جــان زرگر ســـوی درزی کی رود؟ جــان عــالــم ســــوی عــالــم مــی دود روح ظــالــم ، ســــوی ظــالــم مــی رود کــه شـــنــاســــا کردشــــان علم الــه چونکــه بره و میش وقــت صـــبحگــاه پـای ، کفش خود شـــنـاســــد در ظلم چون نـدانـد جـان تن خود؟ای صـــنم صبح ، حشر کوچک است ای مستجیر حشــــراکبر را قیــاس از وی بگیر 5 / 1784 – 1780 با اعتقاد به معاد جسمانی و روحانی است که مولانا سرای آخرت را، عین حیات و زندگی می داند، سرایی که از خاک و آب دنیایی ساخته نشده ؛ بلکه اعمال و نیات مؤمنان آن را ساخته است : حق همی گویــد کــه دیوار بهشــــت نیســـت چون دیوارها بی جان و زشـــت چون در و دیوار تن بـا آگهی اســــت زنده باشد خانه ، چون شاهنشهی است هـم درخــت و، مـیـوه ، هـم آب زلال بــا بهشـــتی در حــدیــث و در مقــال زآنکه جنت را نه ز آلت بســـته اند بلکــه ازاعمــال و نیــت بســــتــه انــد این بنا ز آب و گل مرده بده ســــت وآن بنا، از طاعت زنده شـــده اســـت 4 / 472 – 476 بررسی آرای کثرت گرایان آشکار می کند که پلورالیست ها به سلسله مراتبی که مولوی از قیامت ارائه می کند، اعتقادی ندارند، از نگاه آن ها قیامت همان قیامت کبری است که پایه های آن را اعمال و نیات آدمی بنا می کند، و نه قیامت روحی که عارف مسلمان روم آن را فنا از اوصاف بشری و زنده بودن به صفات الهی می داند؛- البته شاید بتوان بین توجه به اعمال و نیات و نیز فنای اوصاف بشری ارتباط برقرار کرد- اینکه مولوی معتقد است که « هر لحظه در کلیت هستی قیامتی برپاست ."