خلاصه ماشینی:
"داستانهای خود را تحریر کرده است و گاه به نظر میرسد که اینبار اطلاعاتی و آگاهیدهنده،از کتاب سرریز میشود و خواننده را با این سؤال مواجه میکند که آیا هوروویتس،به راستی میخواهد برای نوجوان داستان بنویسد؟ هدف او از نوشتن اینگونه داستان،با اینبار سنگین اطلاعاتی چیست؟و چرا اینقدر پیچیده و شاخه به شاخه؟او طی داستان،به راحتی و بسیار ماهرانه و استادانه که از دید خواننده مخفی میماند،از ماجرایی به ماجرای دیگر میرود و رشتهء پیوند این حوادث،چنان ظریف و نامرئی است که خواننده گاه حیران میماند که«ای بابا، کجا بودیم،به کجا رسیدیم!»هنگام خواندن داستانها،گاه این حس به خواننده دست میدهد که روبهروی کسی نشستهای که حوادث بسیاری بر او گذشته و او که دل پری دارد،با شوق و اشتیاق فراوان،آماده تعریف کردن آن است،اما از آنجا که مجال چندانی ندارد و میترسد حوصلهء شنونده سر برود،با مهارتی خاص،حوادث مهم را گلچین میکند و یک نفس،بدون وقفه میگوید و میگوید و به شنوندهء خود مجال لحظهای تأمل و اندیشه نمیدهد و وقتی زمان گفتن به سرمیآید، شنونده تازه فرصت اندیشه مییابد که خوب،چی؟ چرا به قول ما ایرانیان،علی،ولی و نقی آورده و آسمان و ریسمان را سر هم کرده،چه میخواهد بگوید؟چرا اینچنین مشتاق گفتن و پربار گفتن است؟پاسخ خود نویسنده،مسلما بسیار روشنگر خواهد بود،اما آنجا که خواننده به نویسنده و نظریات او دسترسی ندارد،تصور و تلقی او چه خواهد بود؟هوروویتس در داستانهای خود،جامعهای را ترسیم کرده که گفتمانها و عقاید مختلف و متضاد،هریک آن را به سویی میکشاند."