چکیده:
«حکمت» اصیل نزد سهروردی آن است که بر دریافت های شهودی و ذوقی مبتنی باشد. ولی دریافت های شهودی، دفعی، بسیط، بیان ناپذیر و غیرگزاره ای اند، حال آنکه مخاطب حکمت اشراق با نظامی فلسفی مواجه است که از تالیف مفاهیم و گزاره ها پدید آمده است و دو ویژگی مهم آن تدریجی الحصول و تفصیلی بودن است. با این اوصاف چگونه ممکن است معرفتی که فی نفسه بیان ناپذیر است، مبنای معرفتی شود که فی حد ذاته با مفاهیم و گزاره ها تقویم می شود؟ نگارنده در این مقاله با نگاهی روش شناختی به حکمت اشراق سهروردی نشان می دهد که حکمت بحثی اشراق که توسط او به رشته تحریر درآمده است، چیزی متمایز از معارف شهودی اش بوده و دلالتش بر شهودات نیز به نحو مجازی و یا اعتباری است. در حکمت اشراق، عقل در کشف حقیقت ناتوان، ولی در نظام سازی مبتنی بر شهودات باطنی، خلاق و اصیل است. وظیفه عقل در این مقام نقادی، مفهوم سازی و نهایتا انسجام بخشی به نظام معرفتی گزاره ای است؛ امری که نمی توان آن را از شهود انتظار داشت.
خلاصه ماشینی:
"این واقعیت به لحاظ روش شناسی حکمت اشراق مسأله - ای پیچیده پدید میآورد؛ معرفتی که از طریق ذوق و شهود به دست میآید از آنجا که از سنخ گزاره ای نیست ، لذا برای تبدیل شدن به گزاره ها لازم است تغییر شکل یافته و در قالب زبان متعارف ریخته شود؛ اما آیا چنین امری امکان پذیر است ؟ آیا معرفتی که در قالب گزاره ها میآید با معرفت شهودی این همانی دارد؟ آیا گزاره ها دال بر همان معانی شهودیاند؟ یکی از نظریات معاصر در خصوص تجارب عرفانی و شهودات باطنی که به نظر میرسد در تفکر سهروردی نیز قابل مشاهده است ، نظریۀ «بیان ناپذیری» شهود و تجارب عرفانی است .
البته او با انگاره - های حکمت خسروانی و نیز انگاره های افلاطولی مانند نظریه مثل نیز مواجه است و آنها را برای بیان معانی مورد نظر خود مفید و بلکه ضروری میداند، لذا با اقتباس ساختار کلان حکمت اشراق از فلسفه مشائی سینوی (که ویژگی نوافلاطونی دارد) این انگاره ها و نیز برخی انگاره های تألیفی و ابداعی دیگر را وارد آن ساختار کلان کرده و صورتی تازه و تألیفی بدیع از آن عرضه میکند؛ و به راستی این ساختار چندان مستقل و بدیع هست که صلاحیت آن را داشته باشد که به عنوان یک نظام فلسفی مستقل و مختص به شیخ اشراق معرفی شود."