چکیده:
بخشی از آنچه در این دنیا به فهم و تجربة انسان در می آید، ملائـم طبیعـت وی نیسـت . از سـویی ، استدلال و باور به وجود خداوند حکیم ، قادر و عادل مطلق برای متالهان از جمله امور انکارناشدنی است . مسئلة شر در دوران معاصر بیشتر حاصل صورت بندی گزاره هایی است که خمیرمایة اصلی آنها برگرفته از همین دو جنبة فهم و تجربة انسانی است . منطقا و به لحاظ تاریخی پیش از چنین صورت بندی نوعی ناسازگاری در این دو جنبه به نظر می آمده که متالهان و فلاسفه را به تامل واداشته است ، چرا که با نظر به عالم ، خصوصا درد و رنج (شر) در عالم و مخلوق خدای حکیم و قادر و عادل مطلق دانستن آن ، به طور طبیعی و در بدو امر ناسازگاری دیده می شود و پرسشی مطرح می شود مبنی بر اینکه چگونه است که چنان خدایی چنین عالمی را خلق کرده است ؟ ملاصدرا برای حل مسائل ناشی از این ناسـازگاری از نظریة نیستی انگاری شر دفاع کرده و آن را به امر عدمی ، اعم از عدم ذات یا عدم کمـال ذات ، تحلیـل نموده است . نظریة عدمی بودن شر با معضلی به نام شرّ ادراکی مواجه است که بنا بر ادعای آن ، بعضی از وجودات ، بالذات ، به شر متصف می شوند. اما او در این باره یکسـان نمـی اندیشـد . بیـان تحـول دیـدگاه ملاصدرا در این مسئله ، مهم ترین یافته تحقیق حاضر است . منشا این تحول ، تاثر ملاصـدرا از نصـوص دینی (آیات و روایات ) است .
خلاصه ماشینی:
پس انسان در هنگام درد و رنج ، ادراکی از آن درد و رنج نیـز خواهد داشت که تفکیک ادراک درد و رنج از خود/ رنج ، سؤالاتی را در پی دارد از جمله اینکه : ۱- آیا ادراک ألم ، امر وجودی است یا امر عدمی ؟ ۲- اگر ادراک درد و ألم امر وجودی است ، آیا فرد دردمند از داشتن این ادراک هم در رنـج اسـت یا نه ؟ به دیگر سخن ؛ آیا اتصاف ألم به شر، ادراک آن را هم ، که امر وجـودی اسـت ، بـه شـر بـودن متصف می کند یا نه ؟ در صورت اخیر می توان گفت : در ألم دو شر وجود دارد.
در تفسیر امثال علامه دوانی ، مورد اخیر یعنی ادراک درد، مصداقی از امر وجودی است که خود ألم است و با این حساب می توان نحوی از وجود را مورد اشاره قرار داد که ضمنا از مصادیق شر بالذات است و این قاعدٔە کلی که گفته می شود شر بالذات امر عدمی اسـت ، با این مصداق منافات دارد؛ ملاصدرا خود این فقره را مورد اشاره قرار داده ۲ و برای پاسخ به آن در جواب علامه دوانی می گوید: «بر قول حکما ایراد نیست چون در «درد و رنج « دو شر نداریم که یکی به عنوان مثال ، قطع شدن دست باشد و دیگری صورت حاصل از آن در نزد نفس درد کشنده باشد؛ بلکه حضور آن امر منافی عدمی ، خودش «درد و الم « است .