چکیده:
مجازات مرتد در فقه اسلامی، امری مسلّم است، ولی آیا مجازات مرتد فقط به سبب اتخاذ
یک عقیده است یا به سبب فسادانگیزی ، تضعیف جامعه دینی و مقابله با حکومت
اسلامی؟ آیا امر قلبی و عقیده ای قابل تحمیل و مجازات است؟ این موضوع با عدم اکراه
در دین چگونه سازگار است؟
نویسنده درصدد اثبات این نکته است که مجازات مرتد، نه برای داشتن یک عقیده، بلکه
برای یک عمل مجرمانه است؛ بنابراین اگر منشا ارتداد، شبهه علمی باشد نه خواسته های
نفسانی باید در رفع آن کوشید و تا عناد و لجاجت وی ثابت نشده است ، باید از
مجازاتش خودداری کرد؛ بنابراین گرچه عقیده، امری قلبی است که قابلیت اکراه و اجبار
ندارد، ولی رفتار و عمل مجرمانه امری اختیاری است؛ ازاین رو منافاتی میان «عدم اکراه »
« در دین» و مجازات مرتد وجود ندارد. همان گونه که جهاد با کفار برای فراهم شدن زمینه
دعوت و رساندن کلمه حق به مردم است و در این مسیر ، طواغیت از سر راه برداشته
می شوند، ولی دین تحمیل نمی شود.
خلاصه ماشینی:
"1 برخی از معاصران گفتهاند: اگر ارتداد بهخاطر شبهه واقعی باشد، بدینمعناکه در هریک از اصول دین ـ که نیاز به حجت و برهان است ـ شک کند و شبههای برای او ایجاد شود، معاقب نیست؛ چنین شخصی معقول نیست که در دنیا و آخرت او را مجازات کرد؛ زیرا اولا، قاعده «الحدود تدرأ بالشبهات» شامل او میشود؛ زیرا شک و تردید در اصول دین، بهسبب شبههای بوده است که برای شاک ایجاد شده (و بهسبب این شبهه، نمیشود حد را درباره او اجرا کرد)؛ ثانیا، ادله مجازات مرتد از چنین مواردی انصراف دارد؛ زیرا انسانی که حقیقتا دچار شک شده، معقول نیست او را مکلف به یقین گردانیم؛ زیرا تکلیفش به یقین، تکلیف به چیزی است که مالکش نمیباشد و این عقلا محال است و دلیل نقلی نیز بر عدم چنین تکلیفی داریم؛ آنجاکه فرمود: «لا یکلف الله نفسا إلا وسعها» (بقره: 286) و آیه دیگری که فرمود: «لا یکلف الله نفسا إلا ما آتاها» (طلاق: 7) و فرمود: «ربنا ولا تحملنا ما لا طاقة لنا به» (بقره: 286)؛ ازاینرو علامه حلی در کتاب آیتالله سیدمحمدرضا گلپایگانی تصریح میکند: «ملاک در حکم به ارتداد و کفر، آن است که کسی اظهار ارتداد و کفر نماید و این اظهارات را یا علنی اعلام کند و یا با بینه شرعی اثبات شود که او چنین کلماتی را بیان کرده است، ولی اگر در خفا بگوید و یا ازطریق وحی (در عصر نزول وحی) اثبات شود، هیچکدام از این موارد، سبب حکم به کفر و ارتداد نمیگردد» (گلپایگانی، 1413، ص186)."