چکیده:
یکی از داستانهای برجستهی مثنوی، داستان شاه و کنیزک و زرگر است که در آغاز دفتر یکم به بهانهی شرح حال مولانا، سروده شده است. داستانی که به گونههای دیگری، پیش از مولانا بر سر زبانها رواج داشته؛ اما در مثنوی، به رنگ روایتهای خاص این کتاب درآمده و به مولانا اختصاص یافته است. این داستان تا کنون در چندین گفتار از دیدگاههای گوناگونی، تحلیل و بررسی شده؛ با این حال، آنچه در این مقاله آمده، متفاوت از گزارشهای پیشین است. نویسندگان این مقاله از دو چشمانداز (روانکاوی و ادبیات عرفانی) و از طریق تحلیل محتوا و نشانههای زبانی، به داستان نگریسته و با در نظرگرفتن این فرضیه که داستان یادشده از دو منظر روانشناختی و عرفانی، به یکدیگر نزدیک هستند؛ خوانشی آمیخته از این دو چشمانداز، به دست دادهاند. روش تحقیق، بنا بر تحلیل محتوا و نشانهها، بنا بر گزارشهای هر دو موضوع است که از طریق مستندات کتابخانهای، مقایسه و نتیجهگیری شده است.
خلاصه ماشینی:
عنوانهایی چون «کنیزک، داستان دفتر اول مثنوی، یک تفسیر طبیبانه» (عطایی، ۱۳۸۶: ۲۴)؛ «تحلیل داستان پادشاه و کنیزک بر مبنای شیوهی تداعی آزاد و گفتوگوی سقراطی یا (Free Association) (قبادی و کرجی، ۱۳۸۶: ۱۷۷)؛ «رواندرمانی در ادب فارسی با تکیه بر داستان شاه و کنیزک» (برخوردار،۱۳۹۰: ۲۶)؛ «شخصیت کنیزک در مثنوی مولوی» (خادمی و قوام، ۱۳۹۰: ۶۹) در کارنامهی برخی از نویسندگان وجود دارد و ممکن است مقالههای دیگر و به احتمال، رسالههای دانشجویی هم وجود داشتهباشد که دور از دسترس ما است.
چنان که عطار در پایان الاهینامه (عطار، 1387: 400) ، مولانا در فیه مافیه (مولوی، ۱۳۵۸: ۷۴)، سنایی در حدیقه (سنایی، ۱۳۷۴: ۷۴۳) و طریقالتحقیق (سنایی، ۱۳۴۸: ۱۰۸)، ابوسعید در اسرارالتوحید (محمد منور، ۱۳۶۷: ۱۸۷) و ناصر خسرو در دیوان (۱۳۷۰: ۴۶۱) اشارههایی دارند که همه حاکی از مذمت شعر و روایتگری است.
اگر در «داستان شاه و کنیزک»، بسیاری از نشانیها با سخنان ابن سینا هماهنگ باشد، بدان روی است که مولانا از فرایند درمان چنین بیماریهایی آگاهی داشتهاست؛ اما برعکس، نشانیهایی هم وجود دارد که به ما میگوید اصل داستان، بر اساس نوع بیماری نخست، یعنی همان بیماری روانی شکل گرفته باشد که بیمار از عامل درد خویش آگاهی ندارد و همین نداشتن آگاهی است که روان و پس از آن جسم بیمار را رنجور میکند.