چکیده:
یکی از مسائلی که در تحلیل هویت در ایران همواره مورد توجه قرار گرفته است نحوه مواجهه روشنفکران با آن است. در میان گفتمان های روشنفکری ایران، داریوش شایگان همواره با گشودگی و انفتاح با مکاتب گوناگون و موضوعات مختلف از جمله "هویت ایرانی" مواجه میشود: چه آنجا که در "ادیان و مکتبهای فلسفی هند" از «حسن تفاهم» میان فرهنگها سخن به میان میآید چه هنگامی که در "آسیا در برابر غرب" از هجوم دیگری و فرهنگی بیگانه و لاجرم نشانه های خطرآفرین سخن میگوید، چه آنجا که در "نگاه شکسته" با طرح بحث اسکیزوفرنی فرهنگی به دوپارگی این فرهنگ و هویت اشاره می کند و بالاخره زمانی که در افسون زدگی جدید صحبت از تعدد هویت ها و ادغام هویت ها و فرهنگ ها در اثر روند جهانی شدن به میان می آورد.
نویسندگان در مقالهی حاضر مقولهی هویت را در اندیشهی شایگان متقدم و متاخر به بحث می گذارند. نوشتار حاضر ضمن بسط این نگره در آرای این فیلسوف مهم،کاستیها و مشکلات نظریهی او را نیز مورد توجه قرار خواهد داد. مقاله از روش شناسی توصیفی مبتنی بر تحلیل محتوایی پیروی میکند.
Among intellectuals discourse of Iranian,Dariush Shayegan always be faced in openness way to different schools and topics including "Iranian Identity" . What Since he is mentioned in the "religions and philosophical schools of India" of goodness understanding between cultures and the writer tries to show smoothly and empathy traditional Indian culture with traditional Islamic culture despite Lack of compassion, When speaks from another influx of foreign culture and therefore dangerous signs in the "Asia to the West",
Even while in"break Look" discusse of cultural schizophrenia and refers to two foldness of the culture and identity, Finally, when talking about the multiplicity of identities and integrate new freezing spell identities and cultures, are present in the process of globalization.
In this paper the authors discuss of the concept of identity in early and late of shayegan thoughts. The present article extends this approach in the vote this important philosopher, will also consider the shortcomings of his theorythis article follows of content analysis and describtion methodology .
خلاصه ماشینی:
بهواقع، از زمانی که فردوسی با زبانی سرکش و سره، سوگ سیاوش را بر این سرزمین سترون (barren land) نوشت تا روزگاری که شفیعی کدکنی در مرثیة «سرو کاشمر»، سیمرغ خیالش را در بستری از حسرت و آرزو در جهان ایرانی به پرواز درآورد؛ از روزی که بیهقی در کتاب سترگش قلم را لختی گریاند و خواست که داد تاریخ را بدهد تا دورانی که زرینکوب از لونی دیگر در دو قرن سکوت و یادداشتهایش در «تقویم پارینه» از گسست و دوپارگیهای دیرپای بر خاطرة قومی (ethnic memory) ما پرده برداشت؛ در آن برهه که سعدی لوتروار، در اوج «عصر نوزایش سقطشده» (perished renaissance) تعدادی از آیات قرآن را به زبان فارسی و زیبای خویش درکنار اشعار فارسی وارد کرد و گلستانی همطراز انجیل سرود تا اخوان ثالث که درمیان آن روزگار برزخی، با نام یادگار عصمت غمگین اعصار، آخر شاهنامه را نوشت؛ و حتی آن زمان که هدایت در بوف کور، با عبور از ثنویت ((duality و دوپارگی دکارتی، ناکجاآباد حکمت اشراق را به برزخی تبدیل کرد که دیگر جنبة عرفانی نداشت و نیهلیسم را به عرصة تمثیلی جهانی جادویی استحاله (transmutation) کرد؛ گویی همواره محور و مفصل مهمترین مباحث جامعة ما، گاه بهتصریح و گاه بهتأکید، زمانی بهتلویح و زمانی بهتقریب، همین مسئلة هویت بوده است.
ازاینرو، بایسته است مقولة هویت در اندیشة شایگان بار دیگر به آزمون گذاشته شود که آیا وی در عصر گفتمان مابعدانقلابی روشنفکران ایرانی راهحلی برای این مهم در اختیار دارد.