حرف های بی حساب/ حرفه گرایی حسابرسی متفرقه

"امروز یکی از روزهای گرم تیرماه است. پرونده‌ای را باز می‌کنم و خلاصه نکاتی‌ را می‌خوانم که اتفاقا بیشترش هم معوق است. چند تا پاکت را باز می‌کنم. یکی از پاکت‌ها حاوی نامه‌ای است که سربرگ قوه‌ی قضاییه را بر خود دارد. دخترم‌ می‌گوید امروز در مدرسه کارنامه‌ها را می‌دهند. می‌آیی؟می‌گویم مجمع دارم‌ ولی سعی می‌کنم خودم را برسانم. همکارم می‌گوید تلفن از دفتر وکالت آقای‌ x است. صحبت می‌کنید؟ می‌پرسم از کی تا حالا وکلا پاسخ تاییدیه را تلفنی می‌دهند. شرکت کدام است؟این‌ پایان مشارکت است. می‌گوید مگر دادخواست را نخوانده‌اید؟نامه‌ها را پس می‌زنم و همان نامه با سربرگ قوه قضاییه را پیدامکنم. وای خدای من پس یک ماه می‌شود که او رفته است. وکیل‌ می‌گوید در جلسه‌ی دادگاه شاهد فراموش نشود،می‌گویم چشم و قطع می‌کنم. همکارم می‌گوید از جامعه‌ی حسابداران رسمی است. می‌خواهند پس‌ فردا برای بازرسی بیایند. هستید؟می‌گویم بگو بیایند. می‌گوید جواب تست‌ها آمده مثبت است. پنجره را باز می‌کنم پرونده‌ای را برمی‌دارم."