چکیده:
رابرت نوزیک، طرفدار اختیارگرایی در برابر دولت رفاه، نظریهپرداز عدالت استحقاقی و در جستجوی آرمانشهر دولت حداقلی است. هدف پژوهش حاضر، بررسی مبانی انسان شناختیای است که مبنای نظریه عدالت وی بوده است. نوعی فردگرایی هستیشناختی در دیدگاه نوزیک دیده میشود که مطابق آن، هویت افراد مستقل از یکدیگر بوده و حقوق آنها مقدم بر مفهوم نفع و سعادت است. پس از توضیح مبانی انسانشناختی نوزیک، این مبانی از دیدگاه اجتماعگرایی مکینتایر مورد نقد قرار خواهد گرفت و نارساییهای آن توضیح داده خواهد شد. یافتههای مقاله نشان میدهد که دیدگاه اجتماعگرا توجه بیشتری به واقعیات حیات انسانی دارد. اصرار بر سلب ناشدنی بودن حقوق فردی در دیدگاه نوزیک، آن را با بن بستهای غیرقابل حلی مواجه میسازد؛ خصوصا در جایی که بین حقوق افراد یا حق فردی و مصلحت جمعی تعارض ایجاد میشود.
خلاصه ماشینی:
انسان موجودي طبعا غيرسياسي به نظر مي رسد که نوزيک، انسان را طبعا سياسي نمي داند، يعني وجه سياسي انسان را ضروري و ذاتي او نمي پندارد، اگر چه ليبرال ها با فرض اجتماعي بودن انسان مشکلي ندارند )مگي، ٤٥٥ :١٣٨٢(؛ لذا نوزيک از اين جهت در نقط ه مقابل ارسطويي قرار مي گيرد که انسان را حيواني طبعا متمايل به زندگي در دولت شهر تعريف کرده است )بشيريه ،٧ :١٣٧٤ (.
مثلا حق قانوني مالکيت مط لق است ؛ يعني اين که اگر ثروت -مندي ثروت خود را بدون تجاوز به حقوق ديگران و از راه هاي قانوني به دست آورده است ، دولت حق ندارد ثروت او را بدون کسب رضايت اش براي توزيع به فقرا و محرومان سلب کند، زيرا به بهانه تأمين عدالت ، حق قانوني مالکيت مخدوش مي شود.
بنابراين ، گرچه رالز و نوزيک هر دو کانتي هستند و به آزادي ها و حقوق فردي محوريت مي دهند، اما اين محوريت در ديدگاه نوزيک شديدتر است ؛ هرچند مي توان به طرفداري از رالز ادعا کرد، وقتي که افراد يا گروه هايي تحت فقر و نابرابري شديد قرار مي گيرد، ظرفيت انتخاب گري و خودمختاري خود را -که آرماني کانتي است - از دست مي دهند و از اين جهت مي توان رالز را متعهد به کانت دانست ؛ خصوصا با توجه به اين که وي از ميان دو اصل خود، اولويت را به اصل اول يعني آزادي هاي برابر و نه به اصل تفاوت مي دهد )٤٣-٤٢ :١٩٧١ ,Rawls(.