چکیده:
پژوهش حاضر با هدف کشف و تحلیل پدیده طلاق و با اتخاذ رویکردی کیفی و با استعانت از روش نظریه مبنایی کوشیده است مدلی پارادایمی از پدیده طلاق، بر اساس برداشتهای ذهنی و تفاسیر و تعاریف کنشگران از این مفهوم ارائه دهد. سوژههای این مطالعه با استفاده از شیوه نمونه گیری هدفمند و بر مبنای اصل اشباع نظری شامل 55 نفر از زنان مطلقه و در حال طلاق در شهر تهران در سال 95 میباشند. برای تحلیل دادهها از شیوه معرفی شده توسط استروس و کوربین در نظریه مبنایی استفاده شده است. بر حسب یافتهها شرایط علی طلاق از منظر سوژهها عبارتند از: نوع و شیوه ازدواج، دلایل ازدواج، اختلالات روحی روانی همسر، عدم خرسندی و تشفی از روابط زناشویی و جنسی، عدم آمادگی زوجین برای ازدواج، عدم تعهد اخلاقی به زندگی زناشویی، ناهمسویی در خلقیات، ذوقیات و سلائق، عوامل خطرآفرین، دغدغه ذهنی نسبت جدایی، ناهمسان همسری و خشونت در خانواده. شرایط زمینهای طلاق از منظر سوژهها عبارتند از: بنیه اقتصادی ضعیف خانواده، پایداری دوستیهای قبل از ازدواج، کیفیت نازل مهارتهای زندگی و ارتباطی زوجین، سابقه طلاق در خانواده و دوستان، پایگاه اقتصادی اجتماعی زن. شرایط میانجی یا مداخله گر طلاق از منظر سوژهها عبارتند از: عومل محافطت کننده، دخالت اطرافیان، وابستگی شوهر به والدین و انفعال در روابط خانگی، نوع ساختار خانواده ، تفاوت در میزان فردگرایی و مدرنیسم و سبک زندگی، آگاهی زن از وضع نامطلوب موجود، ادب، نزاکت و تربیت اخلاقی پایین همسر، شوهر غیر اجتماعی و غیر معاشرتی و بیتحرک، دخالت فضاهای سایبری در روابط زناشویی. استراتژیهای کنش (راهبرد) از نظر سوژها عبارتند از: توانمند سازی خود جهت خروج از فرودستی، استقلال طلبی، ناسزا، تهمت، تهدید، کتک، دعوا، طلاق عاطفی (فاصله گیری، سکوت، قهر)، ترک خانه، مراجعه به مشاوره جهت حل مسائل خانوادگی، مراجعه به دادگاه (مهریه، نفقه) و اقدام به طلاق، اتخاذ رفتار مقابله به مثل، عدم رغبت به برقراری رابطه جنسی. پیامدهای طلاق از منظر سوژهها عبارتند از: تغییر ساختار خانواده به مثابه پیامد وضع موجود، داغ ننگ، افت تحصیلی و اخلاقی و عاطفی فرزندان، احساس طرد و حاشیه نشینی، احساس خسران از زندگی زناشویی، بروز صور بیگانگی (احساس بیگانگی از خود، زندگی زناشویی و جامعه)، فردگرایی.
خلاصه ماشینی:
بر حسب يافته ها شرايط علي طلاق از منظر سوژه ها عبارتند از: نوع و شيوه ازدواج ، دلايل ازدواج ، اختلالات روحي رواني همسر، عدم خرسندي و تشفي از روابط زناشويي و جنسي، عدم آمادگي زوجين براي ازدواج ، عدم تعهد اخلاقي به زندگي زناشويي، ناهمسويي در خلقيات ، ذوقيات و سلائق ، عوامل خطرآفرين ، دغدغه ذهني نسبت جدايي، ناهمسان همسري و خشونت در خانواده .
يافته ها نشان داده است ، تقاضاي طلاق در زنان بيشتر تحت تاثير عوامل اقتصادي ، خشونت ، مشکلات جنسي و اعتياد بوده است در حالي که مردان بيشتر به دليل مشکلات فرهنگي ، اجتماعي متقاضي طلاق بوده اند ( عابدي نيا ، بوالهري و نقي زاده ، ١٣٩٤: ١٤١ ) سهيلا صادق فسايي و مريم ايثاري ( ١٣٩٤ ) در مقاله خود تحت عنوان «مطالعه جامعه شناختي سنخ هاي طلاق » و با هدف سنخ شناسي انواع و زمينه هاي طلاق و با اتخاذ رويکرد کيفي و تکنيک مصاحبه عميق و نيمه ساختار يافته به بررسي درک و تصور سوژه هاي مطلقه از زمينه هاي طلاق خود و نحوه تفسير آنها از اين واقعه پرداخته است .