چکیده:
هدف از پژوهش حاضرء چگونگی تولید «مفاهیم پایه» به عنوان گامی اساسی
در تاسیس روانشناسی اسلامی است. روش این پژوهش از نوع تحقیقات کیفی
است که با نگرشی توصیفی- تحلیلی به منابع دینی و دستاوردهای روانشناختی
صورت گرفته است. یافتههای پژوهش بدین قرارند: ۱. هر نظامواره فکری»
«مفاهیم پایه» مختص به خود دارد که متناسب با اهداف و مبادی فلسفی همان
نظامواره است؛ ۲. یکی از گامهای اساسی برای پاسخ به پرسشهای تحقیقاتی»؛
شناسایی مفاهیم تاثیرگذار و تبدیل آنها به «مفاهیم پایه» طی فرایندی مشخص
است؛ ۳. هر مفهوم پایه؛ دارای تعریف نظری و عملیاتی» مرزبندی با مفاهیم
مشابه» قابلیتها و ظرفیتهای مشخص و مورد توافق متخصصان آن رشته است؛
۴ فراهم آوردن مجموعهای از مفاهیم پای» موجب بینیاز شدن از به عاریت
گرفتن مفاهیم پایه از سایر نظاموارههای علمی» برای تبیین پدیدهها میگردد؛ ۵.
از طریق کشف ارتباط بین مفاهیم پایه میتوان به تبیین پدیدهها و/یا نظریهپردازی
پرداخت. در نهایت» برای عملیاتی نمودن روش معرفیشده» سه مفهوم «تعلق»»
«اخبات» و شکرگزاری»، که به صورت بالقوه، قابل تبدیل به «مفهوم پایه» در روان شناسی را دارند، به عنان سه نمونه معرفی می شوند. نتیجه اینکه یکی از گام های اساسی برای تاسیس روان شناسی اسلامی، تولید «مفاهیم پایه» است.
خلاصه ماشینی:
از آنجا که تمرکز پژوهش حاضر بر نشان دادن نقش کلیدی «مفاهیم پایه» در تأسیس علوم انسانی اسلامی (با تأکید بر روان شناسی) است، مرحله اول از مؤلفه دوم تحقیق کافی و جمشیدیها (1391)، یعنی «مفهومپردازی» کانون توجه مولف این سطور است.
در مطالعه مذکور، پس از تبیین مبادی هستیشناسی، انسانشناسی، معرفتشناسی، فلسفه علم، روششناسی و روشهای پژوهش در نظامواره علوم انسانی اسلامی، شش مسیر برای تولید علم شامل شکلدهی نظام مفاهیم پایه، تدوین گزارههای علمی، تبیین نقش فقها، فلاسفه و عرفا در تدوین علوم انسانی اسلامی و مسیر وحدتبخشی به یافتهها (نظریهپردازی) پیشنهاد شده است.
بر مبنای پژوهش تقوی (1395)، هدف نوشتار حاضر، تبیین چگونگی تولید «مفاهیم پایه»، به عنوان گامی اساسی برای تأسیس روانشناسی اسلامی، از طریق پاسخ به پرسشهای زیر است: الف) جایگاه مفاهیم پایه در روانشناسی متداول کجاست؟ ب) چگونه میتوان به مفاهیم پایه در روانشناسی اسلامی دست یافت؟ ج) آیا میتوان نمونههایی از مفاهیم پایه را معرفی نمود؟ روش پژوهش حاضر از نوع تحقیقات کیفی است که با نگرشی توصیفی- تحلیلی به منابع دینی و دستاوردهای روانشناختی صورت گرفته است.
برای مثال، اگر فرض شده است که «تعلقات دنیوی»، به عنوان یک مفهوم پایه، با افسردگی مراجع همبستگی مثبت دارد، آنگاه چنانچه با روشهای درمانی، از تعلقات دنیوی وی کاسته شود، به نسبتی که ادعا میشود این متغیر تأثیرگذار است، باید افسردگی وی نیز بهبود یابد (جزئیات بیشتری از روش تحقیق با استفاده از مفاهیم پایه در پیوست شماره 2 آمده است).