"زمانی که شما میخواهید آن دستاوردها را بسنجید، باید آن را در آن زمینه ویژهای که از آن برآمدهاند و آن فرهنگی که این دستاوردها در آن پرورده شدهاند، بنهید؛ یعنی در فرهنگ اسطورهای آنجاست که معنا خواهد یافت؛ اما اگر شما با شیوه شناخت دانشورانه بخواهید آن دستاوردها را بسنجید، بیگمان بیارزش خواهند بود و بیمعنا خواهند شد؛ آنچنان که وارونه این هم رواست، یعنی اگر شما بخواهید با بینش اسطورهای به دستاوردهای دانش نو بنگرید آنها فرو ریخته، ارزش خود را از دست خواهند داد.
نمیتوان بیچند و چون در این زمینه داوری کرد، اما یک نکته را همیشه میتوان در نظر گرفت و آن این است که زمانی آیین زرتشتی برای ایرانیان آن فسون و گیرایی خود را از دست داده بوده است و همینکه شما به پارهای خیزشهای دینی و اجتماعی بازمیخورید، مانند همین جنبش مانیکی یا مزدکی، میتواند از همین نکته برآمده باشد.
همین نشان میدهد که دبستانها و دیدگاههای گونهگونی تا آن روزگار از اندیشههای باستانی ایران در دست بوده و شاید در میان فرزانگان و اندیشمندان شناخته شده بوده است، اما فرزانه فروغ سهروردی از این اندیشهها در پدید آوردن آن سامانه جهانشناختی خود به شایستگی بهره میبرد.
هر زمان شما از سامانهای باورشناختی سخن میگویید هرچه باشد در واقع با گونهای ساختار اسطورهای روبهرو هستید؛ حتی ممکن است در روزگار ما پدید بیاید؛ مثلا اگر شما فراگیر بنگرید جهانبینی کمونیستی ساختاری اسطورهای دارد، یعنی آنها هم نمادها و باورهای خود را دارند."