چکیده:
پژوهش حاضر به منظور تحلیل و بررسی دیدگاه های استاد مطهری در رابطه با موضوع موانع و حدود و
ثغور آزاداندیشی دینی در جریان تربیت اسلامی صورت گرفته است. تفکر، شرط اساسی تسلط بر
سرنوشت خود و جامعه است. محدوده آزادی فردی از دید اسلام علاوه بر حفظ آزادی دیگران و مصالح
جامعه، مصلحت و رستگاری خود شخص نیز هست. اسلام با ارائه نگاهی نو یک سلسله مفاهیم روشن را
در همه ابعاد زندگی برای سعادت افراد و جامعه بشری ترسیم نموده که در جریان تربیت مردم را به پذیرش
و عمل کردن به آنها دعوت کرده است. یکی از اساسیترین آنها آزادی اندیشه و برداشتن غل و
زنجیرهای فکری و حدود و ثغور این آزادی است.
موانع آزاداندیشی دینی تحت دو عنوان کلی التقاط (به مفهوم اخذ مبانی و اصول مکاتب دیگر، با
ویژگی هایی از قبیل: تابع مقتضیات زمان بودن و عدم توجه به ارزش ها، تبلیغات و محسور شدن افکار، نفوذ
اعتقاد به نسبی و شخصی بودن دین) و تحجر (به مفهوم انعطاف ناپذیری منفی در قبال اندیشههای جدید، با
ویژگی هایی از قبیل: طرد عقل، بدفهمی مبانی عقیدتی، سطحینگری، کهنهگرایی و تجددگرایی، پیروی از
اکثریت و هنجارهای اجتماعی، توسل به وهم و خیال، تعصب باطل و عشق و نفرتهای غیر منطقی)بیان
میشود. حدود و ثغور آزاداندیشی دینی در مواردی از قبیل:تمجید اجتهاد فکری و نفی بدعت در دین،
تمجید عقاید فکری و نفی عقاید باطل منبعث از تقلیدها و تعصّب ها، آزادی در اخفای عقاید و نفی تفتیش
عقاید، آزادی در نشر عقاید منطقی و نفی انتشار عقاید و کتب ضلال، تمجید تفکر منطقی و نفی تفکر
خارج از ظرفیت فکر بشر، خلاصه می شود
خلاصه ماشینی:
استاد مطهري در کتاب "فطرت " اشاره ميکند، در جوامعي که فطرت انسان به دليل اصالت دادن صرف به اجتماع و منافع اجتماعي ناديده گرفته ميشود استقلال و حريت فکر از انسان سلب ميشود و اين چنين ٣٨ / مطالعات روانشناسي و علوم تربيتي، سال سوم ، شماره سي و ششم ، پاييز ١٣٩٧ * * * * * مينويسد، يک جور ساختن انسان اين گونه است : ساختن ، آن چنان که اشياء را ميسازند؛ يعني آن کسي که سازنده است ، فقط منظور خودش را در نظر ميگيرد و فرد را به شکلي در ميآورد که آن منظور را تأمين کند، حال ميخواهد با ناقص کردن منظورش را تأمين کند يا با کامل کردن .
در مسائل مذهبي و ديني چون آنها نميخواهند به واقعيتي براي دين و نبوت اعتراف کرده باشند و قبول کنند که واقعا پيغمبراني از طرف خدا آمده اند و يک راه واقعي به بشر نشان داده اند و سعادت بشر در اين است که آن راه واقعي را طي کند، ميگويند ما نميدانيم واقع و ريشه مذهب چيست ؟ ولي همين قدر ميفهميم که انسان بدون مذهب نميتواند زندگي کند؛ يکي از سرگرميهاي زندگي انسان مذهب است ، خواه آن چيزي که به عنوان معبود گرفته خداي يگانه باشد يا انساني به نام عيساي مسيح يا فلز و يا چوب يا گاو، فرق نميکند، بنابراين نبايد مزاحم افراد شد، هر کسي به ذوق و سليقه خودش هرچه را انتخاب ميکند همان خوب است .