خلاصه ماشینی:
تنها راه رسیدن کتاب به جایگاه واقعی اش را نیز در این می داند که شرایطی فراهم شود که به جای پند و اندرز دربارۀ ارزش خواندن، لذت مطالعه را به عنوان انگیزۀ اصلی خواندن به رسمیت بشناسیم: «تنها شرط آشتی با خواندن این است: در ازای آن هیچ چیز نخواهیم.
در (رجوع شود به تصوير صفحه)جستجوی نشانه های یکی بودن؛ و پس از آن کتاب ما را با خود می برد تا آنجا که فراموش می کنیم چه کسی کتاب را به ما داده است و این اوج قدرت کتابی است که پیرامون خویش را تحت الشعاع قرار می دهد!
کولاکوفسکی دربارۀ «سرشتِ سفر» چند پرسش اساسی مطرح می کند و از مخاطب می خواهد به چیستی سفر بیاندیشد و بکوشد به این پرسش ها پاسخ دهد که هدف از سفر چیست؟ مهمترین انگیزه های ما از مسافرت چیست و در جستجوهای چه چیزهایی به سفر می رویم؟ چرا بعضی از ما سفر را دوست داریم و برخی دیگر از آن می گریزیم؟ چرا در طول تاریخ پر فراز و نشیب بشر، برخی از انسان ها رفتن به راه های ناشناخته را به نشستن در کنجی آشنا ترجیح داده اند و رنج راه را بر خویش هموار ساخته اند و در مقابل گروهی دیگر به ندرت سودای سفر در سر دارند؟ آیا سفر ریشه در میل و خواستی غریزی دارد، یا سفر را از دیگران می آموزیم؟ آیا ما برای فرار از ملال ناگزیر از آن هستیم یا در جستجوی ارمغانی دیگر راهی سفر می شویم؟ و مهمتر اینکه اساساً چه زمان می توانیم مدعی شویم که واقعاً به سفر رفته ایم و تجربه ای واقعی از آن به دست آورده ایم؟ زیرا به باور کولاکوفسکی فقط جابجایی در مکان و رفتن از مکانی به مکان دیگر همیشه به معنای سفر نیست و تحقق سفر به معنای حقیقی خود شروط دیگری هم دارد.
در مجموع بر این باورم که سفر با همۀ رنجی که معمولاً به همراه دارد و دلهره هایی که در دل مسافر و خانواده اش ایجاد می کند، روح و روان آدمی را صیقل می دهد و فرصتی ارزشمند برای تجربه های تازه است.