خلاصه ماشینی:
» سپس طلا نژادحسن نقد خود را بر دو مجموعۀ تک خشت و دارند در می زنند ارائه کرد: «می توانم بگویم جهان داستانی آقای بیروتی در کتاب ماهو متبلور است و با خواندن این رمان می توانیم نگاه نویسنده را روی کل مسايل اجتماعی، روانکاوی اجتماعی و همچنین روی ساختار داستان و رمان دریابیم.
داستان ذهن خواننده را به شدت درگیر می کند که آیا این زنی که ربوده می شود در واقعیت یک نمود خارجی دارد یا فقط یک مجسمه است که دیده شده!
چرا؟ چون این خالق ــ بیروتی ــ آنها را آفریده و به حال خودشان رها کرده و داستان بعد از پایان متن ادامه پیدا نمی کند.
اما چه چیزی در داستان باعث می شود تداوم ذهنی اش ضعیف و یا خنثی شود؟ مثلاً وقتی خواننده به مرور در شرایطی قرار می گیرد که دوروبرش – در داستان - پر از جنازه است دیگر این جنازه برایش فرقی با پاره های آجر و سنگ ندارد.
از همین روست که ماهو مایه های کافی برای بررسی ابعاد شخصیت هیراد و نیز تحول احتمالیِ او را نمی یابد و به این ترتیب رمان در همان نقطه ی تعادلی که آغاز شده است پایان می پذیرد.
آن رمان نیز پایانی منطبق در ابتدای داستان دارد و داستان نه تنها منجر به تحول شخصیت زن نمی شود، (رجوع شود به تصوير صفحه)بلکه بر مدار حوادث تعیین کننده یِ بیرونی نیز نمی چرخد؛ از این رو نویسنده برای کشش روایت دست به دامن نوستالژی می شود و بدین سان مخاطب عام را جذب می کند.