خلاصه ماشینی:
"برخیز و یکی ببوستان بخرام کش سبزه بهشت و جوی انهار است بر گرد سمن بنفشکان بینی پیرامن روز از شب تار است گل دایرهای ز لعل و،بلبل را دو پای بر او بشکل پرگار است آن بلبلکان نگر کشان در حلق بی صنعت خلق بربط و تار است وان بربط و تار ایزدیشان را حاجت نه بزیر و بم اوتار است وان قمریکان که شغلشان بر سرو چون موزونان نشید اشعار است وان سنبلکان که بویشان در مغز گوئی بدل گلاب عطار است وان نرگسکان چو حوضی از بلور کش زرد فوارهای ز دینار است یا گرد یکی طبقچهء زرین کوبیده ز نقره هفت مسمار است وان شاخهء ارغوان که ترکیبش چون مژه عاشقان خون بار است یا پارهای از عقیقکان خرد کز ساعد شاهدی پدیدار است و آن نیلوفر که چون رسن بازان بیلنگر بر رسنش رفتار است بر بام رود به ریسمان گوئی دزد است و کمند گیر وطرار است و آن خیری زرد بین که از خردیش رنج یرقان عیان ز رخسار است نرگس از ساق خود عصا گیرد مسکین چه کند هنوز بیمار است وان غنچه به طفل هاشمی ماند کاو را ز حریر سبز دستار است از بیم همی بزیر لب خندد کش خار رقیب سان پرستار است...
در خوردن این باده این چه تعطیل است؟ در دادن بوسه این چه انکار است؟ ها باده،بخور‘بهار در پیش است!"