چکیده:
یکی از عرصه های کاربرد طنز در ادبیات فارسی، آثار عرفانی است. نقاط اشتراک میان عرفان و طنز منجر به آن شده است که این دو در شعر عرفانی با یکدیگر تلاقی یابند و در آثار عرفانی با زمینة طنز عرفانی به کار گرفته شوند. بدین گونه که ساختار زبان عرفان و نیز ساختار طنز که بر وجهی از اجتماع نقیضین استوار است زمینة منطقی و ساختاری کاربرد طنز را ایجاد میکند، همچنین هم عرفان و هم طنز بر شادمانگی روح و آموزش استوار است، لذا عرفان و طنز به لحاظ ساختاری و مفهومی، پیوندی عمیق با یکدیگر دارند و موجب همپوشانی یکدیگر میشوند.
One of the areas of humor application is in Farsi literature and theosophical works. Common points between theosophy and humor have caused them to be conjoined in theosophical poetry and to be used with the background of theosophical humor in mystic works. Hence, theosophical language structure and also humor structure which rely on some aspect of non-contradiction principle; creates the logical and structural basis for usage of humor. Moreover, both theosophy and humor are based on spirit elation and training as well. Therefore, theosophy and humor have a deep bond together and overlap on another in terms of structure and concept.
خلاصه ماشینی:
(شادروی منش،1380: 29) با مشاهده این تعاریف متوجه میشویم آنچه که شفیعی از آن با تعبیر منطقی اجتماع نقیضین وضدین نام برده است به ترتیب در اندیشه فولادی و شادروی منش با عناوین «خلاف عرف» و «وضع در غیر ما وضع» یاد شده است، اما شفیعی به این تعریف کوتاه و ساختاری از طنز اکتفا میکند، ولی شادروی منش علاوه بر آن به بیان - که شکل ادبی اثر است- و نیز انتقاد - که جوهره ساخت طنز را تشکیل میدهد- اشاره میکند.
اما این نوع خنده چگونه در عرفان رواج مییابد؟ برای عارفی که باید طلب کند و با همراهی پیری که دلیل راه اوست به جد مقامات و حالات را طی نماید تا به معرفت برسد چه نکتة خندهآوری وجود دارد؟ در یک نگاه کلی شاید نتوان میان عرفان و شوخی و هزل، تناسبی پیدا کرد و جدیت گفتار و سلوک عرفا را در گفتار و عملشان دلیلی بر مدعای خود گرفت، اما رسیدن به معرفت و نگریستن از یک نگاه معرفتی به امور پیرامون خود، رنگی از طنز را در نگاه صاحبش ایجاد میکند.
آیا بالواقع عرفان در طنز روالی دیگر را به خود میگیرد و در طنزش قصد خندیدن بر نگاه تک صدا محورانة خود را دارد؟ آیا عارف به مرحلة از معرفت میرسد که به معرفتی که خود با مجاهدات بسیار به آن رسیده میخندد؟ پاسخ دقیق به این پرسش خود جستاری مستقل را میطلبد، اما کوتاه سخن میتوان گفت که کارناوالسازی در ادبیات، صورتهای مختلفی را به خود میگیرد «انواع نقیضه و پارادوکس منطق شکنی، گفتارهای خلاف عرف و عادت، طنز و هزل و هجو و وارونهسازی معنایی از جمله شگردهایی است که برای ضربه زدن به مفهومهای جبری مطلق شده در اذهان مردم به کار گرفته میشود.