چکیده:
علم کلام یکی از پیچیدهترین و در عین حال جدال برانگیزترین مباحث علوم اسلامی است و از صدر اسلام پیوسته علمای دین را به پاسخگویی به شبهاتی در خصوص جهانبینی اسلامی به ویژه مباحث اصول دین واداشته است. یکی از مهمّترین جریانهای فکری تاثیرگذار در ادبیّات فارسی، باورها و اندیشه های اشعریانه است که تاثیر آن محدود به زمان و مکان مشخّص نیست. کلام اشعری در طول قرنهای مدید، چهرههای شاخص ادب فارسی را اعمّ از شاعران و نویسندگان تحت نفوذ خود داشته است. مکتب کلامی اشعری، توسّط ابوالحسن علی بن اسماعیل اشعری از نوادگان ابوموسی اشعری صحابی معروف، در آغاز قرن چهارم هجری بنیان نهاده شد. این مکتب و اصول آن را میتوان حدّ واسطی میان دیدگاههای کلام ستیزانه تندروان اصحاب حدیث و عقل گرایان معتزلی دانست و ویژگی عمده آن دفاع عقلایی از عقاید اهل سنّت و اصحاب حدیث در مقابل جریان فکری معتزلی است. از آنجا که در خصوص بررسی آراء و عقاید اشاعره در دیوان امیرخسرو دهلوی کار منسجم و دقیقی شکل نگرفته است، این ضرورت وجود دارد که میزان بازتاب آراء و عقاید اشاعره در دیوان امیرخسرو مورد بررسی قرار گیرد تا میزان انعکاس آراء وعقاید اشاعره در کلام او مشخّص شود.
خلاصه ماشینی:
لذا امیر خسرو هم بر اساس اشعری مسلک بودنش برای خود هیچ اختیاری قائل نیست: کلّی اختیار تو خسرو؛ ؛ چون به دست قضاست چه توان کرد (همان : 336) امیر خسرو حتّی عاشق شدن خود را نیز جبر و اراده خداوند و تحت تاثیر بیقید و شرط قضا و قدر دانسته و کاملاً هم به آن راضی وخشنود است: کار چون تقدیر دارد ز اختران رنجش چراست؛ ؛ چون کند سلطان سیاست ناله از جلاد چیست ( همان : 75 ) نه من اسیر بتانم به اختیار و لیکن؛ ؛ گسست می نتواند کسی کمند قضا را (همان : 26 ) هجران و جدایی خود را از معشوق به گردن قضا وقدر میگذارد و در این جدایی هیچ اختیاری از خود ندارد: به اختیار نگردد کس از عزیزان دور؛ ؛ ولی چه چاره کنم فرقت قضایی را ( همان : 28) گرفتار شدن را در دنیا به بخت و اقبال خودش نسبت میدهد و اگر کسانی آزادند و به قید اسارت نیفتادهاند ناشی از بخت مبارک و میمونشان بوده است: تو آن مرغی که آزادی و در دامی نیفتادی؛ ؛ سزد گرشکر گویی روز وشب بخت همایونرا (همان: 36) بدبختی و بداقبالی و سرنوشت شوم را با هیچ قدرتی نمیتوان تغییر داد و گریه و زاری و اعتراض هیچ تأثیری در تغییر سرنوشت ندارد: دریا زپی بخت بد از دیده چه ریزم؛ ؛ چون بخت بد خویش به دریا نتوان شست (دهلوی: 54 ) بخت بدم به نشود ز آب چشم؛ ؛ زآنکه سعادت نه در این انجمنست (همان: 128) امیرخسرو معتقد است که قبل از آنکه انسان متولّد شود و پا به عرصة هستی بگذارد بخت و اقبال خوب یا بد او رقم خورده است و او هیچ دخالتی در تعیین بخت و اقبال خود ندارد: خسرو از دوران گیتی محنت و غم دید وبس؛ ؛ دولت او بود وبخت او که از مادر نزاد (همان :222) ستم وجور اطرافیان را در حقّ خود به بخت و اقبال خود نسبت میدهد و انگار از دیدگاه او بخت و اقبالش چنین بوده که در حقّش جور وستم روا دارند: ای دل سپاس دار که گر دوست جور كرد؛ ؛ از بخت نامساعد من بود از او نبود (همان: 280) بخت و اقبال باید همراه باشد و گرنه زیرکی و تلاش و کوشش آدمی برای تغییر درد و رنجها بیفایده است و اگر بخت مساعد نباشد نمیتوان ماتم و سوگواری را به شادی بدل کرد: بخت باید نه زیرکی که بجهد؛ ؛ ماتم خویش سور نتوان کرد (دهلوی: 336) جبر و اختیار یکی از مسائلی که از قدیم الایّام در میان متکلّمین اسلامی مطرح بوده و هست مسأله مهمّ جبر و اختیار است.