چکیده:
درهمه تاریخ ایران بعد از اسلام، دوره حاکمیت و استیلا سلسله صفویه، از جهاتی، از جمله؛ احیا حاکمیت ملی، رشد و رونق تجارت، اثر بخشی در مبادلات بین المللی، استقلال مذهبی از سایر دول مسلمان غیر ایرانی، یکپارچگی و وحدت در ساختار سیاسی، هدفمندی فعالیت های رو به رشد اقتصادی، تامین امنیت عمومی و طولانی بودن دوره حاکمیت از مهمترین دوره های تاریخ ایران بعد ازاسلام است. جدا از عواملی که برآیند کلی آنها، شکل گیری، استقرار و استمرار سلسه صفویه را سبب شد، عوامل پیدا و پنهان بسیاری هم به دفعات، استقلال و استیلا صفویان را تا سر حد نابودی پیش برد که از میان مرگ زود رس شاهان، قدرت گیری و سهم خواهی روزافزون قزلباش ها و قبایل و قوای وابسته به آنها، سوء مدیریت و فقدان اقتدار دربار و دستگاه حاکمه، توسعه طلبی ارضی و چشم داشت های غیر متعارف کشور های رقیب از جمله عثمانی و ازبک ها و بعضی دول اروپایی و مداخله نهاد های رقیب قدرت در داخل، همگی عواملی بودند که در مراحلی بعضا حاد، سقوط صفویان را امکان داده و در نهایت برایند مجموعه آن عوامل این نابودی را مسجل و مسلم کرد. این پژوهش در پی پاسخ به این پرسش طرح و تدوین شده است که عوامل بازدارنده اضمحلال صفویان که از دیگر سو علل استمرار و استیلا آنها نیز بوده است کدامند؟ و این عوامل چه سر منشاء و مسببی داشته اند؟ و رویکرد شاه عباس اول، بعنوان شاخص ترین شاه این سلسله،خاصه عقلانیت و خردورزی او چه پیامد و نتایجی در روند استمرار یا اضمحلال این سلسله داشته است؟ به حتم نوع نگاه، رویکرد و رویه پادشاه مذکور در این فرایند، خاصه در چند مورد مشخص، یک عامل استراتژیک و اثر بخش بوده و شناخت و فهم زوایا و تبعات و پیامد های آن قابل استقراء، استدلال و استفهام است.
خلاصه ماشینی:
بعلاوه در همه تاریخ پیش از صفویه ، ایرانیان مسلمان ، مذهبی مشترک با دیگر اقوام عربی و اسلامی داشتند ، اما در این مقطع ، حسب سیاست مذهبی شاهان صفوی و تغییراتی که بنا به ضرورت های تاریخی ، ابتدا شاه اسماعیل و سپس دیگر شاهان آن سلسله در تمایلات مذهبی بوجود آوردند ، تشیع ، متفاوت از امپراتوری های پیرامون آن روزگار ایران ؛ عثمانی ، ازبک ها و هند ، آیین رسمی کشور شد و از پی آن تفاوت ها و تعارض های نمادین بسیاری میان ایران و جهان عرب و ترکان سنی مذهب متعصب ایجاد شد، که در تمام طول حاکمیت صفویه در قالب جنگ های ملی و مذهبی به تناوب استمرار یافت .
به عبارتی در چنین شرایطی، رونق اقتصادی ، مبادلات بازرگانی ، فتوحات نظامی ، توسعه مشاغل ، آزادی های عقیدتی ، امنیت راه ها ، ثبات قوانین ، اقتدار ارتش ، روابط برابر در عرصه بین المللی و عدالت نسبی اجتماعی در سیری تدریجی به کمال رسیده بود و ایران در حدی از اقتدار و استقلال سیاسی و اقتصادی و تجاری نمود داشت ، که کسی را یارای آن نبود تا با تأثیرگذاری خود و تحت الشعاع قرار دادن اقتدار سلطان ، موازنه های موجود را به نفع خود همچون پیش یا پس از آن دوران بهم زند ، در واقع شرایط حاصله ، برآیند رویکرد زیرکانه و ذکاوت شاه بود که محور تمام امور کشور قرار گرفته بود به تعبیر جان فوران " ایران در سده هفدهم به صورت امپراتوری جهانی در عرصه خارجی اقتصاد جهانی باقی ماند .