خلاصه ماشینی:
"آیا او میخواسته است به این امر اشاره کندکه به نظر کانت معرفت انسانی دارای ماده و صورتی استو وجود خداوند را به نحو نظری نمیتوان به اثبات رساندو ذهن انسان کلا دربارۀ مسائل ما بعد الطبیعهدچار تنازع احکام(6)میشود؟آیا منظور او به نحوی مسئله«من»یا«من مطلق»فیخته است که وجودی ثابت وساکن نمیتواند داشته باشد و برای تحقق خود باید در«غیر من»که اشیاء و جهان باشد انعکاس پیدا کند وهمین به معنایی منجر به نفی«من»میشود؟شاید دراین قسمت از آنجا که صریحا از«ماده»(7)و«قوه»(8)و ازعدم اعتقاد به خداوند و خالق صحبت به میان آورده است،بهتر میبود به جای اسامی کانت و فیخته از مادیمسلکان و طبیعی ملسکان قرن هجدهم به سبک عصرروشنائی فرانسوی صحبت به میان میآورد و مثلالامتری(9)و هلوسیوس(10)را نام میبرد.
بدیع الملک میرزا در انتهای سؤالدوم خود بعد از اشاره به اینکه«عالم قبل از ظهور و شهودعین حق بود و بعد از ظهور حق عین عالم است»،اینمسئله را طرح میکند که«در این صورت اینلایتناهی را چه قسم تخیلکنیم و اگر متناهی فرض کنیم معنی لا خلا و لا ملا چیستو زمان اشیاء را قبل از بروز و در صورت اجمال چه قسمباید تصور نمود؟» دربارۀ سؤالات دیگر هم استدلالهای مشابهیمیتوان پیدا کرد(این مطالب را با تفصیل بیشتر در یکیاز مقالات قبلی خود آوردهام و در اینجا از تکرار آنهاخودداری میکنم)از کلیه این مثالها و مقایسهها به خوبیمستفاد میشود که اگر در آخرین سؤال،بدیع الملکمیرزا اسامی فلاسفه بزرگ غرب را ذکر کرده است،کار اونه جنبه تفننی داشته و نه جنبه فضل فروشی بلکه از ابتدامیان افکار فلاسفه غرب و سنت تفکر اسلامی ایرانی مطرحبوده است و بدین معنی اقلا در حدۀ نیت پنهانیبدیع الملک میرزا کتاب«بدیع الحکم»را میتوان به یقیناز لحاظ تاریخی به معنائی اولین کتاب فلسفه مقایسهای وتطبیقی میان تفکر جدید غرب و فلسفه و حکمت در ایراندانست."