چکیده:
تلاشهای فیلسوفان برای یافتن اساس محکم برای معرفت، منجر به یافتن معارفی شده است که به آن بدیهی میگویند. حال بدیهی چیست؟ چه رابطهای با شهود، وضوح و تمایز دارد؟ گسترۀ آن تا کجاست و چه رازی در بداهت بدیهی وجود دارد؟ این مقاله تلاش میکند پاسخ این پرسشها را ازنظر ملاصدرا و دکارت بررسی کند. بررسیها نشان میدهد رابطۀ وضوح و تمایز با بدیهی، رابطۀ عام و خاص مطلق و با شهود احتمالاً مترادف است. پاسخ دو فیلسوف دربارۀ گسترۀ بدیهیات تصدیقی یکسان است و هردو آن را محدود به اولیات و وجدانیات میدانند؛ ولی دربارۀ ملاک و راز بداهت تصدیقات، صدرا ویژگی درونی و مفهومی و دکارت بساطت گزارهها را معرفی میکند.
Philosophers' efforts to find a solid foundation for understanding and cognition have led to discovery of knowledge which they term as evident or obvious. What is meant by 'evident' and what its relationship with intuition, clarity and distinction? What are its limits and scope? What is the secret for something to be called 'evident'? These are some questions which this article seeks to deal with from the perspectives of Mulla Sadra and Descartes. Studies reveal that there is an overlapping relationship between clarity and distinction on the one hand and obviousness on the other while it is probably synonymous with intuition. These two philosophers' answer about the extent of affirmative obvious matters has equally confined them to awwaliyat (lit. initials) and wijdaniyat (i.e. discovered within ourselves through our conscience). However, when it comes to the secrets of the obviousness of affirmations (tasdiqat) or assent, Sadra is of the view that the statements' inner and conceptual particularities constitute the criterion and secret of their obviousness while Descartes is of the view that the simplicity of those statements is the reason for their obviousness.
خلاصه ماشینی:
گستره و راز بداهت تصديقات ازنظر صدرا و دکارت علي کرباسي زاده اصفهاني * مهدي دهباشي ** سيدمحمدداود علوي *** چکيده تلاش هاي فيلسوفان براي يافتن اساس محکم براي معرفت ، منجر به يافتن معارفي شده است کـه به آن بديهي مي گويند.
پاسـخ دو فيلسـوف دربـارٔە گسترٔە بديهيات تصديقي يکسان است و هردو آن را محدود به اوليات و وجدانيات مي دانند؛ ولي دربارٔە ملاک و راز بداهت تصديقات ، صدرا ويژگي دروني و مفهومي و دکارت بساطت گزاره هـا را معرفي مي کند.
آيـا ميتوان هر مفهومي را تعريف و براي اثبات هر قضيه استدلال کرد؟ براي پاسخ به اين پرسش ، منطق دانان مفاهيم يا تصورات و گزاره يا تصديقات را به دو بخـش بـديهي و نظري تقسيم ميکنند و معتقدنـد مفـاهيم و گـزاره هـاي نظـري، مبتنـي بـر مفـاهيم و گزاره هاي بديهياند؛ اما گزاره ها و مفاهيم بديهي بين بذاته و بينيازند.
پرسـش اول از گسترٔە تصورات و تصديقات بديهي است : گسترٔە بديهيات تصوري و تصـديقي تـا کجاست ؟ پرسش دوم دربارٔە معيار يا راز بداهت است : چه ويژگي و رازي در برخـي مفاهيم و گزاره ها وجود دارد که آن ها را از تعريف و استدلال بينياز کرده است ؟ هردو پرسش را ميتوان جداگانه هم در حوزٔە تصورات و هم تصديقات مطرح کرد.