چکیده:
حکایات، کنایات، امثال و دیگر عناصر صور خیال، آبشخورهای خوبی هستند که در طول تاریخ ادب پارسی بهترین یاریها را به زیبایی و غنای ادب پرتوان زبان فارسی رساندهاند. اگر ما به همان اندازه از تمثیلات زبان فارسی محفوظ میشویم که پیشینیان، بهدلیل توانمندیهای این زبان است که هنوز از پس گذشت چندین سده، تسلسل و ارتباط پویای آن بین نسل کنونی و گذشته هیچگاه قطع نشده است و این استمرار، نزد کمتر زبان زنده دنیا دیده میشود. شعر و ادب فارسی آکنده از درهای شاهوار مثل و حکایت و متل است که احصای آن هزاران صفحه را هم بسنده نخواهد بود، یکی از این مضامین پرسابقه «از شور زمین، سمن نروید»(دهخدا، 1363: ج1: 136) است، بنا بر این این متن قصد دارد سابقه و سیر آن را در ادب پارسی بررسی و کنکاش کند.
در نتیجه میتوان گفت تمامی ابیات یافتشده و بررسیشده در اینجا شاهد و کنایات تلمیحی هستند به این آیه از «قرآن کریم»: «والبلد الطّیّب یخرخ نباته باذن ربّه و الّذی خبث لایخرج الّا نکدا»(اعراف: 56) که ابوالفضل رشیدالدّین میبدی در نوبت اوّل تفسیر «کشف الاسرار» در ترجمه آن میگوید: «و زمین پاک، تربت خوش خاک، بیرون آید از آن نبات به خواست خدای چنانکه خواهد و آن زمین باز که خاک آن ناپاک است و ناخوش، پس بیرون نیاید نبات آن مگر اندکی دژ ورد»(میبدی، 1371، ج3: 628، 638، 642).
خلاصه ماشینی:
{مراجعه شود به فایل جدول الحاقی} (صائب تبریزی، 1333: 675) تمنّای زعفران داشتن = کنایه از توقّع بیجا و بیهوده داشتن (عفیفی، 1373، ج2: 478) اشک پیش مردم فرزانه میریزیم ما در زمین شور دائم دانه میریزیم ما (همان، ج2: 143) {مراجعه شود به فایل جدول الحاقی} (همان: 362) *** این دو شعر هم در کتاب «چکیدۀ اندیشهها» آمده، بدون آنکه شاعر آن مشخص باشد، چون از لحاظ زمانی روشن نبود در کجای این مقاله باید جای گیرد، در اینجا آورده میشود: {مراجعه شود به فایل جدول الحاقی} (برقعی قمی، 1363، ج1: 92) *** {مراجعه شود به فایل جدول الحاقی} (همان، ج2: 116) نتیجهگیری میتوان گفت تمامی ابیات شاهد و کنایات تلمیحی بوده است به این آیه از «قرآن کریم»: «والبلد الطّیّب یخرخ نباته باذن ربّه و الّذی خبث لایخرج الّا نکداً»(اعراف: 56) ابوالفضل رشید الدّین میبدی در نوبت اوّل تفسیر «کشف الاسرار» در ترجمۀ آن گوید: «و زمین پاک، تربت خوش خاک، بیرون آید از آن نبات به خواست خدای چنانکه خواهد و آن زمین باز که خاک آن ناپاک است و ناخوش، پس بیرون نیاید نبات آن مگر اندکی دُژ ورد»(میبدی، 1371، ج3: 642، 638، 628).