خلاصه ماشینی:
شعرهايي از گئورک تراکل (شاعر اتريشي) ترجمه اميرحسين افراسيابي ترومپتها زير بيدهاي هرس شده، آن جا که کودکان سياه چرده بازي مي کنند و برگ ها همراه باد مي روند، آواي ترومپت ها به گوش ميرسد.
پرچم هاي سرخ از ميان اندوه درختان افرا فرو مي افتند، سواران کنار مزارع چاودار، آسياب هاي تهي.
چوپانان در دل شب مي خوانند، و گوزنها به حلقهي آتش آنان گام مي نهند، اندوه کهن بيشه زار رقصندگان از ديواري سياه برمي خيزند؛ پرچمهاي سرخ، صداي خنده، جنون، ترمپت ها خورشيد خورشيد زرين هر روز بر فراز تپه طلوع مي کند.
بيشه ها مي درخشند، جانوران تيره رنگ، انسان: شکارچي يا کشاورز.
ماهي با تني سرخ در برکه ي بارور بالا ميپرد.
ماهيگير در قايق آبي اش زير گنبد آسمان دور ميشود.
روز خاموش که به پايان رسد، خوب و بد برابرند.
شب که درآيد، انسان سرگردان پلک هاي سنگينش را بالا ميبرد خورشيد از دره هاي دلگير مي گريزد.
موش هاي صحرايي ماه سپيد پائيز در حياط مزرعه ميدرخشد سايه هاي غريب از بُرگه ي بام فرو مي افتند اکنون موشها از سکوتي که در پنجره هاي خالي زندگي ميکند به آرامي ظاهر ميشوند و اين جا و آن جا جيرجيرکنان جست و خيز مي کنند و مه خاکستري بدبويي از مستراح عمومي فنفنکنان دنبالشان ميکند و ماه شبحوار در ميان اين مه ميلرزد و موشها چنان مشتاقانه جيرجير ميکنند که گوئي ديوانه اند و ميروند تا خانه ها و انبارها را که از غله و ميوه انباشته اند، بيانبارند بادهاي يخزده در تاريکي مي جنگند