چکیده:
وحدت وجود از اصلیترین تعالیم تصوف و عرفان اسلامی است. از نگاه عارفان مسلمان، موجود حقیقی تنها حق تعالی است و مخلوقات، ظهورات آن موجود حقیقیاند. ابنعربی در سدة هفتم هجری تبیینهای دقیقی از این نظریه ارائه میکند. شیخ احمد سرهندی با دیدگاه ابنعربی مخالفت کرده است. انتقادات وی، به مسئلة عینیت حق با اشیا و برداشت ناشی از آن تحت عنوان «همه اوست» و نیز به معیت و سریان حق در عالم و اتصاف حق به امور مذموم و پست است. در این مقاله پس از اشاره به احوال و آثار سرهندی و وضعیت زمانة وی، انتقاداتش دربارة نظریة وحدت وجود را بررسی کردهایم. در نهایت، برآنیم که سرهندی بهواسطة پایبندی به مبانی علم کلام، به عمق معنای تمایز احاطی موجود در کلام ابنعربی مبنی بر تمایز حق از خلق پی نبرده و نظریة خلقت را جایگزین نظریّ تجلی کرده و با باور به ضرورت تفکیک میان اعتقادات دین اسلام و مکتب ودانتۀ هندوییسم، قائل به وحدت شهود شده است.
خلاصه ماشینی:
در نهایت، برآنیم که سرهندی بهواسطة پایبندی به مبانی علم کلام، به عمق معنای تمایز احاطی موجود در کلام ابنعربی مبنی بر تمایز حق از خلق پی نبرده و نظریة خلقت را جایگزین نظریة تجلی كرده و با باور به ضرورت تفکیک میان اعتقادات دین اسلام و مکتب ودانتة هندوییسم، قائل به وحدت شهود شده است.
در این میان، شیخ احمد سرهندی، از مشایخ تأثیرگذار تصوف در شبه قارة هند، با نظریة وحدت وجود ابنعربی مقابله کرده است.
شیخ احمد مبارزات خود را در دو جبهه پیگرفت: از سویی با سیاستهای دور از شریعت حکومت مخالفت میکرد و عالمانی را که با این اعمال موافقت میكردند یا با سکوت از كنار آن میگذشتند، نکوهش میكرد؛ و از سوی دیگر، درصدد تطهیر تصوف اسلامی رایج در هند از عوامل منافی شریعت اسلام برآمد (مجتبایی1377، ص48؛ سرهندی، 1331ق، دفتر اول، ن 33، ص45 و ن 47، ص123).
سرهندی به رغم آگاهی داشتن از تنزیه حق سبحانه به لحاظ مقام اطلاق ذاتی، آنگونه که در کلمات ابنعربی آمده (ابنعربی، بیتا، ج2 ص614؛ ج3 ص،72 و162)، با آن مخالفت کرده و وجود هر گونه نسبت میان حق و عالم را انکار نموده است (همو، 1331ق: دفتر سوم، نامه 79، 19؛ سرهندی1971م، ملفوظ3، 147ـ146).
سرهندی بر این باور است که لازمه این معنا که وجود عین ذات حق بوده و نسبتی میان حق و عالم برقرار باشد، خارج شدن حق از مقام غنای ذاتی خود است (همان، دفتر دوم، ن اول، ص10).