چکیده:
در کتاب «جامعه شناسی ۳» ( پایه دوازدهم رشته علوم انسانی) درسی با عنوان «قدرت اجتماعی» (درس ۶) آورده شده است که نوشتار حاضر میتواند مکمل مناسبی برای مطالعه دبیران علوماجتماعی در مورد آن به حساب آید و اطلاعات تکمیلی بیشتری را در مورد مفهوم قدرت در اختیار آنها قرار دهد. در این نوشتار سعی بر آن بوده است که رویکرد میشل فوکو، جامعهشناس فرانسوی، درباره مفهوم قدرت و چگونگی شکلگیری و عملکرد آن در جامعه واکاوی شود. وی برداشت اندیشمندان کلاسیک از قدرت را نوعی توهم میداند و معتقد است: «ما باید از مفهوم کلاسیک و سنتی قدرت فراتر برویم و قدرت را مفهومی صرفا سیاسی، منفی و سرکوبگر به حساب نیاوریم. چرا که نظام قدرت امروزه فاقد ماهیت صرفا سیاسی، مثبت و مولد است و به شکلهای گوناگون در جامعه متجلی میشود. قدرت مفهومی ساده و ابلاغی از بالا به پایین و دستوری نیست، بلکه باید آن را به منزله شبکهای از مناسبات و روابط در هم پیچیده دانست که همواره در همهجا در حال گسترش و فعالیت است.» فوکو قدرت و مناسبات آن را شبکهای گسترده میداند که تا اعماق جامعه پیش رفته است و همه افراد در این شبکه کم و بیش درگیرند. چه بالاییها و چه پایینیها، چه حاکمان و چه زیردستان، همگی در مسیر اعمال قدرتاند. بر همین اساس از ما میخواهد که در وصف اثرات قدرت از به کار بردن واژههای منفی دست برداریم. چرا که این واژهها بیانگر مناسبات قدرت نیستند. به زعم وی، قدرت نیرویی چند ظرفیتی است که در مجموعهای متکثر از شبکههای اجتماعی در سراسر جامعه منتشر و پراکنده است و بیشتر به شکل راهبردهای پیشبرنده روابط بین افراد دیده میشود.
فوکو همچنین قدرت را یک وضعیت راهبردی پیچیده و مرتبط و جدانشدنی از دانش و گفتمان میداند که صرفا در مالکیت دولت و حاکمیت نیست، بلکه در همهجا جاری است؛ در نسبتها و مناسبتها، روابط و تعاملات زبانی و کلامی، طبقات و گروههای اجتماعی، که به روشها و منشهای گوناگون ابراز میشود، به بازتولید نظم موجود و ساختار جامعه میانجامد و به آنها مشروعیت میبخشد.