خلاصه ماشینی:
برخلاف بسیاری از منتقدانی که دستی هم بر داستان دارند اما در اعمال ديدگاههاي منتقدانه خود در داستانهايشان ضعيفاند، اما بینش انتقادی و منتقدانۀ علی شروقی تأثیر مثبتی بر رمان «مکافات» گذاشته است تا رمان دوم و کتاب سوم ايشان «معجون مکانیک» برای من به منزلة یک اثر شگفتانگیز در ژانر ادبیات داستانی امروز باشد.
این سرباز از طرفی به تصویر دوران سربازی امیرحسین وصل میشود و به لحظهای که یکباره احساس میکند باید خودکشی کند و زمانی که تفنگ را زیر چانۀ خود میگذارد، دستی آن را پس میزند و آن دست، دست فرهاد است که همخدمتی او در سربازی است.
بعدها فرهاد قرار است با دختری به نام پروانه ازدواج کند و برای همین به شهری که نشانههای انزلی را دارد میرود اما به دلیلی نامشخص از این شهر میرود و امیرحسین باقی میماند و کمکم جذب خانوادۀ پروانه میشود و با او ازدواج میکند.
آیا خطمشی کتاب بر این جمله استوار بوده است یا فقط یک جملۀ شعاری است؟ علی شروقی: نه صرفا یک جمله شعاری نیست گرچه ممکن است کنایهای هم به جملة قصارگراییِ باب روز و درک و برداشتهای سطحی از جملههایی که در اصل حامل مفاهیم ژرفتر و عمیقتری هستند در آن مستتر باشد اما در درجة اول، این جمله با تم اصلی رمان و بهویژه احساس گناه راوی و این تصور که دارد مکافاتی را پس میدهد مربوط است و صرفا یک جملة شعاری نیست.
- این ایدۀ اولیه در زمان نوشتن چقدر تغییر کرد؟ (به تصویر صفحه رجوع شود)علی شروقی: خب یک مقدار خود شخصیتها تغییر کردند و نحوة آشناییشان هم عوض شد، اما تم اصلی سرِ جایش بود و چیزهایی متناسب با این تم به داستان اضافه شد.