خلاصه ماشینی:
"با این همه خار را هم تحمل میکند: بار یاران بکش که دامن گل آن برد که احتمال خار کند خانه عشق در خرابات است نیکنامی در آن چکار کند گمان میکنم میخواهد پاسخ کسی را بدهد که(به تصویر صفحه مراجعه شود) سعدی بر اساس جهان بینی توحیدیاش غزل میسراید و وحدت در سراسر دریای غزلهای او موج میزند.
تا چون مگس نگردی دگر شکر دهانان وقتی مجموعهء غزلهای سعدی را به صورت یک نظام منسجم زبانی و واژگانی در نظر بگیریم،و صرفا به یک واژه و یک مصراع و یک بیت یا یک غزل استناد نکنیم،آیا نمیتوانیم آن را با همان معیارهایی بسنجیم که اشعار عرفانی عطار و عراقی و سنایی و مولوی و حافظ را سنجیدهایم؟ مثلا غزل سعدی را با این مطلع که: باز از شراب دوشین در سر خمار دارم و زباغ وصل جانان گل در کنار دارم «زمینی»تعبیر کردهاند!ولی در همین غزل است که میگوید: (به تصویر صفحه مراجعه شود) چرا شاعران ما معمولا گرد غم میگردند؟چرا شاعر باید فرزند دردو و رنج جامعه باشد؟این سؤالات میتواند دسمایهء تحقیقی روان شناختی و جامعه شناسی در ادبیات باشد.
(به تصویر صفحه مراجعه شود) شستم به آب غیرت نقش و نگار ظاهر کاندر سراچجهء دل نقش نگار(2)دارم زان می که ریخت عشقت،در کام جان سعدی تا بامداد محشر در سر خمار دارم مگر واژهها«آب»،«غیرت»،«می»،«عشق»، «خمار»،معنی عرفانی ندارند؟آیا نمیتوان از این ابات،مفهوم غیر زمینی هم دریافت کرد؟ واقعیت این است که مست جمال دلدار،فکرش به منتهای حسن یار نمیرسد و سعدی حق دارد که میگوید: کمال حسن ببندد زبان گویایی!"