چکیده:
قصههای پیامبران همواره بستری ملموس و قابل فهم برای مخاطب بوده که عارفان برای بیان اندیشههای خود از زمینۀ تمثیلی آن بهره بردهاند. مولانا جلالالدین (د.672ق) از جمله عارفانی است که قصه را ابزاری برای ارائۀ معنا قرار داده و از قصههای پیامبران سود جسته است. زندگی یونس (ع)، عناصر ویژهای را در اختیار مولانا نهاده که بستری مناسب برای بیان اندیشههای اوست. او به دنبال روایت خطی قصۀ یونس (ع) نیست و به مقتضای سخن و مخاطب، جزئی از قصه را برمیگزیند. این نوع گزینش، نگاه نوین مولانا به قصه و به کارگیری آن برای روشنداشت اندیشهاش است. پژوهش حاضر کاوشی برای بررسی دیدگاه متون عرفانی پیش از مولانا دربارۀ یونس (ع)، روایت مولانا از قصه و میزان شباهت آنها است که از روش توصیفی ـ تحلیلی بهره میبرد. پس از بحث و بررسی این موارد، به این نتیجه میرسیم که مولانا با وجود برداشتهایی از آثار پیشینیان، در نهایت، تأویلها و دیدگاههای خود را ارائه کرده و در بخشهایی، مؤلفههای معناییـ هنری جدیدی آفریده است.
The stories of prophets provide a clear and understandable platform for audiences; the mystics use their allegories to express their own thoughts. Jalal ad-Din Muhammad Rumi (died in 1273) is one of the mystics who uses stories, especially the stories of prophets, as a tool to express his ideas. For example, the life story of Jonah the Prophet provides the necessary elements to present Rumi’s thoughts. He does not tell the linear narrative of the life story of Jonah and chooses a part of the story according to the appropriacy and the audience. This refers to Rumi's novel view on storytelling and is an example of his use of story to express his thoughts. The present study is an attempt to examine the views about Jonah the Prophet that have been expressed in the mystical texts before Rumi. Then, we give Rumi's account of the story and, finally, compare the similarities of them by using descriptive-analytical method. The results show that Rumi, while using the works of his predecessors, presents his own interpretations and views, and in some sections, creates new semantic artistic components.
خلاصه ماشینی:
سيف (١٣٨٧)، در داستان هاي پيامبران در مثنوي، چند صفحه اي را به يونس (ع ) اختصاص داده و صرفا به نقل ابياتي از مثنوي ، بخش هايي از قرآن ، کتاب مقدس و قصص الانبياء دربارة اين پيامبر اکتفا کرده است .
(روزبهان بقلي ١٣٧٤: ٦) همچنين اشاره کرده اند که اين خداوند بود که او را در بطن حوت حبس کرد و «جوف يکي را سجن يونس گردانيد تا در شکم او عبادت ميکرد»، (طوسي ١٣٨٢: ٢٢٧؛ قشيري ١٩٨١، ج ٣: ٨١ـ٨٠؛ ميبدي ١٣٧١، ج ٦: ٣٠١) به همين دليل به ماهي وحي شد که «اگر پوست او را بخراشي يا گوشت او را بيازاري يا استخوان او را بشکني، تو را عذاب کنم .
(ميبدي ١٣٧١، ج ٨: ٣٠٦) نجات يونس (ع ) با نقل احاديثي از رسول الله (ص ) و حضرت علي (ع ) دربارة بيرون آمدن او از بطن حوت ، دست مايۀ متون عرفاني براي دعا يا ذکر بوده است ، چراکه معتقدند خداوند او را رهانيد و تنها دليل آن دعاکردن بود.
(همان : غ ٣٠١٦) متون عرفاني پيش از او نيز از اين منظر قابل بررسي هستند، چراکه ديدگاه عارفان پيشين دربارة يونس (ع ) و روايت قصۀ او روشن ميسازد که مولانا تا چه ميزان وامدار پيشينيان خود است و بيشتر از چه متوني اقتباس کرده ، يا انديشه اي مشابه با نويسندگان آن ها داشته است .