چکیده:
تار و پود جامعه جهانی از سنت های فلسفی، اخلاقی و دینی متفاوت، معقول و قیاس ناپذیر تنیده شده است. این «واقعیت تکثر معقول» در فهم ما از حقوق بشر چه نقشی ایفا می کند؟ آیا توجیه نظری حقوق بشر باید متکی و مبتنی بر آموزه های جامع سکولار یا دینی خاصی باشد؟ چه برداشتی (conception) از حقوق بشر می تواند از سوی سنت های اخلاقی و دینی گوناگون مورد تصدیق قرار گیرد؟ و آیا حقوق بشر مستلزم دموکراسی است؟ مقاله حاضر، با استناد و بهره جستن از تفسیر جان رالز از مفهوم حقوق بشر به بررسی پرسش های مذکور می پردازد. در کتاب قانون ملل، رالز کوشیده است تا مبانی لیبرالیسم سیاسی اش را بر نظام هنجاری جهانی اطلاق کند که مبتنی بر اصولی چند، از جمله تفسیر خاصی از حقوق بشر است. این قرائت از حقوق بشر بر مبنای معیار عضویت و همچنین مقبولیت decency)) و کنکاش درماهیت نظام سلسله مراتبی مقبول صورت گرفته است. هر جامعه ای که مطابق با اصول عدالت مبتنی بر منافع عمومی پی ریزی شده باشد - لیبرال یا غیر لیبرال - حقوق بشر را تضمین و تأمین خواهد کرد.
Global society is characterized by its philosophical, ethical and religious disagreements. What are the implications of the doctrinal conflict for the understanding of a conception of human rights? In this paper, I briefly explain John Rawls’ conception of human rights, which is distinct from and narrower than his conception of justice (i.e., justice as fairness). Rawls conceives human rights as minimal, but necessary requirements of justice – although not sufficient from a liberal point of view –that can be satisfied by various political systems. Rawls argues that human rights are common to all peoples, since they are compatible with all reasonable political morality, including those of both “liberal” and “decent hierarchical” peoples. The central idea of Rawls’ account is that, a conception of human rights suitable for a pluralistic world must be independent from controversial philosophical, ethical or religious doctrines. Such a conception must serve as the object of an overlapping consensus among different ethical and religious traditions; each may offer the different lines of argument.
خلاصه ماشینی:
این «واقعیت تکثر معقول» در فهم ما از حقوق بشر چه نقشی ایفا میکند؟ آیا توجیه نظری حقوق بشر باید متکی و مبتنی بر آموزههای جامع سکولار یا دینی خاصی باشد؟ چه برداشتی (conceptioN) از حقوق بشر میتواند از سوی سنتهای اخلاقی و دینی گوناگون مورد تصدیق قرار گیرد؟ و آیا حقوق بشر مستلزم دموکراسی است؟ مقاله حاضر، با استناد و بهره جستن از تفسیر جان رالز از مفهوم حقوق بشر به بررسی پرسشهای مذکور میپردازد.
رالز با ارائه برداشتی خود بنیاد از حقوق بشر استدلال میکند که در جهان جدید که آمیخته از سنتهای اخلاقی - دینی معقول و متفاوت است، چنین برداشتی میتواند از سوی پیروان آنها تصدیق و تأیید شود و ازاینرو، اجماع همپوشان جهانی در باب حقوق بشر شکل میگیرد.
از دیدگاه رالز، جهانشمول بودن حقوق بشر صرفاً بر این دلیل مبتنی نیست که هر فرد انسانی بهواسطه انسانیت خویش واجد سلسله حقوقی است، بلکه بدین خاطر است که هر نظام اخلاقی و دینی معقول(Reasonable) سازگار با آن حقوق و مؤید آنهاست.
2. ضابطه دوم سه جزء دارد : الف) جزء اول عبارت است از اینکه نظام حقوقی یک جامعه سلسله مراتبی مقبول باید آنچه را که حقوق بشر -بنا بر قرائت رالز - خوانده میشود (یعنی مطابق با نظریه عدالت مبتنی بر منافع عمومی) تأمین کند.
بلکه یک نظام سلسله مراتبی مقبول -که بر نظریه عدالت مبتنی بر منافع عمومی سامانیافته است- هم علیالاصول میتواند حقوق اساسی بشر را تأمین کند و نقش اعضای جامعه را در مشارکت سیاسی به رسمیت بشناسد.