چکیده:
امروزه «عدالت ترمیمی» یکی از الگوهای اصلی در علوم جنایی است. عدالت ترمیمی بهجای مجازاتکردن، درصدد ترمیم خسارتهای بزهدیده و بازسازی روابط بزهکار با بزهدیده و جامعه محلی ازطریق روشهای غیررسمی است. یکی از نظریههای مهم در این رویکرد، نظریه «شرمسارسازی بازپذیرکننده» است. اساس این نظریه بر مبنای تفکیک شرم برچسبزننده و شرم بازپذیرکننده استوار شده است. با تطبیق این نظریه بر سوره یوسف علیه السّلام، میتوان گفت این سوره، میان شرم برچسبزننده علیه همسر عزیز مصر و آثار جرمزای آن، با شرمسارسازی برادران حضرت یوسف مقایسه دقیقی ارائه میدهد که بهموجب آن، راه درست حل و فصل مشکلات ناشی از بزهکاری، ازطریق مواجهسازی غیرمستقیم برادران یوسف علیه السّلام،با آثار و عواقب رفتارشان و خنثیسازی تکنیکهای توجیه بزه، به عذرخواهی واقعی آنها و ترمیم روابط میان ایشان و بزهدیدگان و خانواده و جامعه محلی منتهی میشود. سوره یوسف علیه السّلام، نهتنها حاوی ارکان موجود در نظریه مذکور است، بلکه آموزههایی چون «شرمساری برخی بزهدیدگان» و «سلب تعین از هویت بزهکار و بزهدیده» ارائه میدهد.
Today, restorative justice is one of the main models in the criminal
sceinces. Restorative justice, instead of. Compensatory justice, instead of
punishment, seeks to compensate for the damages sustained by the victim
and to reconstruct the relationship of the criminal with the victim and the
local society through informal methods. An important theory in this
approach is the theory of “readmitting shaming”. It is based on the
distinction made between labeling shame and readmitting shame.
Comparing this theory with the surah Yusuf, one can say that the surah
makes an exact comparison between the labeling shame against the wife
of Aziz of Egypt and its criminal effects and Hadrat Yusuf’s making his
brothers shamed. According to this theory, the right way to solve the
criminal problems through indirect encountering of his brothers with the
effects and consequences of their behavior and nullifying the techniques
of justification of the crime leads to their real apologizing and remedial
relation among them, the victims, their family, and the local society. The
Surah Yusuf not only contains the elements of the above-mentioned
theory, but also teaches lessons like “shaming some victims” and “not
determining the identity of the criminal and the victim. ”
خلاصه ماشینی:
با تطبیق این نظریه بر سوره یوسف( میتوان گفت این سوره، میان شرم برچسبزننده علیه همسر عزیز مصر و آثار جرمزای آن، با شرمسارسازی برادران حضرت یوسف( مقایسه دقیقی ارائه میدهد که بهموجب آن، راه درست حل و فصل مشکلات ناشی از بزهکاری، ازطریق مواجهسازی غیرمستقیم برادران یوسف( با آثار و عواقب رفتارشان و خنثیسازی تکنیکهای توجیه بزه، به عذرخواهی واقعی آنها و ترمیم روابط میان ایشان و بزهدیدگان و خانواده و جامعه محلی منتهی میشود.
در مقطع نخست، رسیدگی رسمی با استناد به امارات قضایی و محکومکردن یکی از دو طرف پرونده باعث سرزنش منفی زلیخا میگردد؛ زیرا در این مقطع اساساً فرایند ترمیمی بهمنظور رویارویی بزهکار با آثار رفتارش انجام نشده است و با استناد به «کید زنانگی»، شخصیت زلیخا مورد هدف قرار میگیرد و درنهایت بدون پذیرش، اعتراف و عذرخواهی زلیخا، از وی خواسته میشود باتوجه به اینکه از خاطئین است، باید طلب مغفرت کند (یوسف: 29).
از دیدگاه رویکرد ترمیمی میتوان اینگونه به این پرسشها پاسخ داد که علت اموری چون استمرار زجرکشیدن یوسف( از فراق پدر، متهمشدن بنیامین در ذهن برادران، استمرار داغ هجران برای یعقوب( و نابینایی وی، همانا مسئولیت ایشان درقبال شرمسارسازی برادران یوسف( بوده است.
درقبال این تکنیک، یوسف( با سناریوی متهمسازی و استرقاق بنیامین، سبب یادآوری آثار بزهدیدگی خود به برادران شد و به ایشان آموخت رفتارهای ایشان نهتنها برای خانواده مفیدتر نیست، بلکه آن را به مرز اضمحلال کشانده، پدر را پس از نابینایی در شرف مرگ قرار داده است.