چکیده:
عشق در خلق شاهکارهای ادبی نقش بسزایی داشته و خود نیز در این آثار جلوههای گوناگونی یافته است. مقاله حاضر به بررسی نظریه مولوی و حافظ درباره عقل و عشق است. طنازی شنیدنی و خاطر نوازی مکرر که ذائقه فرد را شیرین میکند. در این مقاله به شیوه تطبیقی، عشق در غزلیات دو شاعر بررسی و بر مبنای گزینش برخی غزلیات آنان، ابیات حاوی نظرات مشترک و متفاوت بیان شده است. اگرچه میتوان گفت عشق زمینی و آسمانی دو رنگ اصلی عشق هستند و عشق به قدمت عمر و گستردگیاش، وسیع و مبهم است اما تطبیق عقاید بزرگان ادبیات همچون مولانا و حافظ درباره عشق میتواند در روشنگری پیچیدگیهای این موضوع جهانشمول مؤثر باشد. همچنین با بررسی دیدگاه آنان علت شهرت هر یک در گونهای از غزل عاشقانه مشخص خواهد شد. بحث عقل و عشق از مباحث بسیار مهم و کلیدی شعر مولانا و حافظ است. لذا در این نوشتار به بحث و تفحص در خصوص عقل و عشق در این دو اثر پرداخته شده است.
خلاصه ماشینی:
اصرار بر روش عقلي و اصول مسلم انگاشته شده براي همه ساحت ها و موضـوعات فکري، منجر به انکار ديگر روش ها و ساحت هاي هستي ميشود که مولانا بيش ترين نقد خود را متوجه اين محدوديت ها کرده ، عقل جزوي را در مقابل عشق و عقـل کلـي، هـم چون عصايي چوبي معرفي کرده است که از درک حقايق عاليه ناتوان است (همان منبع ): پـاي اسـتدلاليان چـــوبين بود پاي چوبين سخت بيتمـکين بود غير آن قطــب زمان ديـــده ور کـز ثبــاتش کوه گردد خيره سر پاي نـابـينا عصـــا باشد عــصا تا نيــفتد سرنــگون او بر حـصا آن ســواري کو سپه را شد ظفر اهـل ديـن را کيست ؟ ارباب بصر با عصا کـــوران اگر ره ديده اند در پناه خـلق ، روشـن ديـده انـد گر نه بيـنايـان بدندي و شهان جمله کوران مرده اندي در جهان ني ز کوران کشـت آيد نه درود نه عمارت نــه تجارت ها نه سود گر نکردي رحمت و افضــالتان درشکـستي چــوب اسـتدلالتان اين عصا چه بـود؟ قياسـات و دلـيل آن عصا کـي دادتان ؟ بيـنا جليل چون عصا شد آلـت جنگ و نفــير آن عصا را خـرد بــشکن اي ضـريـر او عصـاتان داد تا پيش آمديت آن عصا از خشم هـم بر وي زديـت ؟ حلق کوران ، به چه کار اندريد؟ ديده بان را در ميانتـان آوريــد دامـن او گـير کـو دادت عـصا در نگر کآدم چـه ها دــيد از عــصي ؟ در ابيات بالا، مولانا قدرت انديشيدن و استدلال کردن را موهبتي ميداند که خداوند به انسان عطا کرده است ، ولي اين قوه همچون عصايي است بـراي کـوران و نـه بينايـان .