چکیده:
حکومت پهلوی دوم تاکنون موضوع آثار بسیاری بوده است. اما در این میان پژوهشهای کمتری به بحث درباره ماهیت و شکل نظام سیاسی این دوره پرداختهاند. حال با توجه به آنکه به باور برخی محققان، در این دوره توسعه اقتصادی در دستور کار حکومت بوده؛ میتوان با تاکید بر مقوله نوسازی به بررسی شکل نظام سیاسی در این دوره از تاریخ معاصر ایران پرداخت. ادوارد شیلز از جمله متفکرانی است که از منظر توسعه و با تاکید بر توسعه سیاسی به دستهبندی نظامهای سیاسی پرداخته است. شیلز نظامهای سیاسی را به پنج دسته تقسیم میکند: دموکراسی سیاسی، دموکراسی هدایت شده، الیگارشی نوگرا، الیگارشی تمامیتخواه و الیگارشی سنتی. بر این اساس، سوال پژوهش این است که کدام یک از انواع نظامهای سیاسی را میتوان با واقعیتهای حکومت پهلوی دوم منطبق دانست؟ به نظر میرسد در چارچوب تقسیمبندی شیلز باید حکومت پهلوی دوم (1332-1357) را به مثابه یک الیگارشی نوگرا در نظر گرفت. بدین ترتیب پژوهش پیشرو تلاش میکند تا ضمن بیان ویژگیهای برجسته و شاخص نظامهای الیگارشی نوگرا از منظر شیلز، واقعیتهای حاکم در دوره پهلوی دوم (1332- 1357) را با آن تطبیق دهد. کاربست این نظریه در این دوره تاریخی به خوبی میتواند نسبت و میزان همراهی و همگامی دیکتاتوری و نوسازی را در برهههایی از تاریخ یک کشور و هزینه- فایده آن نشان دهد. این پژوهش از روش توصیفی- تحلیلی بهره میبرد و گردآوری دادهها در آن کتابخانهای است.
خلاصه ماشینی:
بدين ترتيب پژوهش پيش رو تلاش ميکند تا ضمن بيان ويژگيهاي برجسته و شاخص نظام هاي اليگارشي نوگرا از منظر شيلز، واقعيت هاي حاکم در دوره پهلوي دوم (١٣٣٢ـ١٣٥٧) را با آن تطبيق دهد.
در اين چارچوب مقاله به طور خاص قصد دارد از منظر تقسيم بندي نظام هاي سياسي ادوارد شيلز به واکاوي ماهيت حکومت پهلوي و نسبت آن با توسعه گرايي بپردازد.
بر همين اساس پرسش مقاله اين است که براي درک ماهيت نظام سياسي پهلوي و نسبت آن با تجدد، اين نظام را بايد در کدام دسته از پنج گانه شيلز گنجاند؟ در پاسخ به اين پرسش ، به نظر ميرسد بايد حکومت پهلوي دوم (١٣٣٢-١٣٥٧) را به مثابه يک اليگارشي نوگرا در نظر گرفت .
گازيوروسکي در کتاب «سياست خارجي آمريکا و شاه » اگرچه بيشتر به روابط ايران و آمريکا در دوره پهلوي دوم نظر دارد؛ اما با نگاهي به نوع مواجهه حکومت پهلوي با نيروهاي داخلي، اين حکومت را به مثابه يک دولت دست نشانده داراي خودمختاري بسيار بالا از جامعه و نيروهاي اجتماعي ميداند (گازيوروسکي،١٣٧٢).
در ادامه اين پژوهش و بر اساس اين هفت شاخص تا نشان داده ميشود که حکومت پهلوي دوم در حد فاصل سال هاي ١٣٣٢ تا ١٣٥٧ يک نظام اليگارشي نوگرا بوده است .
بدين ترتيب همچنان که شيلز درباره حکومت هاي اليگارشي نوگرا تاکيد ميکند، نظر و عمل شاه به گونه اي بود که نشان ميدهد او ميان مشروعيت حکومت و توسعه اقتصادي پيوند برقرار ميکرد.