چکیده:
فرهنگ، با همه ابهامات و پیچیدگیهایش، عناصر کلیدی تا حدودی مشخص دارد؛ ازجمله جهت انسانی، ارتباط تنگاتنگ با اجتماع، اشتمال بر ارزشها و الگوها و قوانین عمل، کلوارگی، شمول بر همه وجوه حیات آدمی و جهانشمول بودن. درحقیقت فرهنگ زمینۀ نظاممندی از باورها، ارزشها، نمادها، نشانهها و مانند اینهاست.
در این میان، تقارب فرهنگی از طریق توجه به اجرای این امور محقق خواهد شد. خلق انسانی بازتابدهندۀ حقیقت نفس انسانی است. در قرآن، فضایل پایهای که شکلدهنده اصلی هویت اخلاقی هر فردند، معرفی شدهاند. بر اساس حسن و قبح عقلی و ذاتی، این فضایل پایه میان تمامی انسانها در تمام زمانها و مکانها مشترکاند و لذا با عناصر کلیدی فرهنگ رابطهای کاملا مستقیم خواهند داشت. بنابراین میتوان فضایل اخلاقی پایه را مبنایی برای تقارب فرهنگی در نظر گرفت.
سعادت انسان در قرآن از طریق شبکه معنایی که پیرامون تقوا شکل میگیرد، دستیافتنی است. در ادبیات قرآن، تقوا حقیقتی است که معدل اوصاف متعددی است که در قلب بروز و ظهور پیدا میکنند و حقیقت هر انسانی تبدیل میشود به مکتسبات قلبی او. در این میان، از دیدگاه قرآن، سعادت انسان فقط بعد فردی ندارد و شاید بتوان گفت مخاطب قرآن انسان اجتماعی است که بازتابدهنده افراد حقیقی انسان است. پس هرچه از طریق اتصاف به فضایل پایه قرآنی به صلح درونی نزدیکتر شویم، بروز آن در قالب صلح بیرونی شکلدهنده فرهنگی عمیق خواهد بود.
Culture, for all its ambiguities and complexities, has some somewhat distinct key elements; including human dimension of culture, close relationship with society, inclusion of values and patterns and rules of action, inclusion in all aspects of human life and universality. In fact, culture is a systematic context of beliefs, values, symbols, signs, and etc. cultural approximation would be achieved through considering mentioned issues. Human mood/behavior reflects the truth of his soul. The basic virtues that form moral identity of an individual are introduced in the Quran. Based on the intrinsic goodness and ugliness, these basic virtues are common to all human beings at all times and places, and will have a very direct relationship with the key elements of culture. Therefore, basic moral virtues can be considered as a basis for cultural approximation. From the Quranic point of view, human happiness is achieved through the network of meanings that is formed around piety. In the literature of the Qur'an, piety is a truth that is the average of the many attributes that appear in the heart, and the truth of every human being is originated from the acquisition of his heart. In Quranic approach, however, man’s happiness does not have only an individual dimension. It can be said that the addressee of the Qur'an is a social human being who reflects the real human beings. Therefore, the more we get closer to inner peace through the attribution of the basic virtues of the Quran, the more its manifestation in the form of outer peace will form a deep culture.
خلاصه ماشینی:
سایر تعاریف نیز بهنحوی انسان را در مرکز توجه قرار دادهاند؛ ب) همه تعریفهای یادشده، صریح یا ضمنی یا بهالتزام، به مفهوم اجتماع یا جامعه یا زندگی جمعی انسان مربوطاند و واقعیت تمدن و فرهنگ را با واقعیت زندگی جمعی پیوند میزنند؛ برای نمونه فرهنگ در تعاریف ژنتیکی نتیجه و محصول کنش متقابل انسانها شمرده میشود که این کنش تنها در اجتماع تحققیافتنی است.
بهعبارتدیگر همه تعاریف یادشده فرهنگ را چون کل بههمپیوسته یا امری نظاممند و یا شبکهوار در نظر میگیرند که نوعی وحدت یا اتحاد قوی میان اجزای خود برقرار میسازد و آنها را تحت قاعده یا شکلی خاص درمیآورد؛ و) مشخصه بعدی فرهنگ در تعریفهای یادشده شمول فرهنگ بر همه وجوه حیات آدمی و بهگونهای مرتبط بودن با همه شئون انسانی است (اسمیت، ۱۳۸۳، ۱۷).
البته روشن است که فرهنگ برای انسان نوعی کمال و پیشرفت محسوب میشود و این خود نوعی ارزشگذاری است؛ اما این کمال و پیشرفت شامل همه انسانها و جوامع و تکثرات فرهنگی آنها میشود و بر اساس آن نمیتوان برای برخی فرهنگها ارزشگذاری منفی کرد.
بهعبارتدیگر ارزشداوری در میان فرهنگها و وجوه مختلف آنها نگاهی اخص از نگاه تعاریف فرهنگ است و این تعاریف اعم از فرهنگهای مثبت و منفی است؛ ح) همچنین تعاریف یادشده فرهنگ را در برابر جنبههای سخت (در مقابل نرم) زندگی انسانی مانند امور مادی، فناوری و نهادهای اجتماعی مطرح میکند و بیشتر جنبههای نرم حیات ضمن فرهنگ در نظر گرفته میشود.